کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفیفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عفیفه
/'afife/
معنی
= عفیف
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پارسا، پاکدامن، طاهره، نجیبه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفیفه
فرهنگ نامها
(تلفظ: afife) (عربی) (مؤنث عفیف) ، ← عفیف .
-
عفیفه
واژگان مترادف و متضاد
پارسا، پاکدامن، طاهره، نجیبه
-
عفیفه
لغتنامه دهخدا
عفیفه . [ ع َ فی ف َ ] (ع ص ) عفیفة. زن پارسا و باعصمت و باحیا و باشرم و متدین و پاکدامن .ج ، عفیفگان . (ناظم الاطباء). و رجوع به عفیفة شود.توئی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش عفیفه مریم مرپور خویش را پدری .ناصرخسرو.
-
عفیفه
فرهنگ فارسی معین
(عَ فِ) [ ع . عفیفة ] (ص .) مؤنث عفیف ؛ زن پاکدامن .
-
عفیفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عفیفَة، مؤنثِ عفیف، جمع: عفائِف] 'afife = عفیف
-
واژههای مشابه
-
عفیفة
لغتنامه دهخدا
عفیفة. [ ع َ فی ف َ ] (اِخ ) دختر احمدبن عبداﷲ فارقانی اصفهانی . از زنان فاضل و محدث و فقیه بود. به سال 516 هَ . ق . متولد شد. و او آخرین کسی است که از عبدالواحد صاحب ابی نعیم روایت کرده است . او را اجازاتی عالی از اهالی اصفهان وبغداد بود که گویند با...
-
عفیفة
لغتنامه دهخدا
عفیفة. [ ع َ فی ف َ ] (اِخ ) دختر سعید شرتونی (1886 - 1906 م .) از زنان ادیب و نویسنده ٔ معاصر لبنان . برای شرح حال او به اعلام النساء ج 3 رجوع شود.
-
عفیفة
لغتنامه دهخدا
عفیفة. [ ع َ فی ف َ ] (اِخ ) دختر محمدبن محمد نویری مکی . از زنان محدث بود. در جمادی الاولای سال 846 هَ . ق . متولد شد و حدیث را نزد ابوالفتح مراغی آموخت . وی در ذی حجه ٔ سال 885 هَ . ق . درگذشت و در معلاة دفن شد. (از اعلام النساء از الضوء اللامع).
-
عفیفة
لغتنامه دهخدا
عفیفة. [ ع َ فی ف َ ] (اِخ ) دختر یوسف میخائیل صالح کرم . از زنان نویسنده و ادیب معاصر در لبنان بود. (1883- 1924م .) برای شرح او رجوع به اعلام النساء ج 3 شود.
-
عفیفة
لغتنامه دهخدا
عفیفة. [ ع َ فی ف َ ] (اِخ ) لیلی دختر لُکَیزبن مرةبن اسد. از زنان شاعر عرب در عهد جاهلیت . رجوع به لیلی (بنت لکیز...) شود.
-
عفیفة
لغتنامه دهخدا
عفیفة. [ ع َ فی ف َ ] (ع ص )مؤنث عفیف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن پارسا؛ أی پاکدامن . (دهار). زن پارسا و پرهیزگار از حرام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ذاتی را نامند که او را صفت چیرگی بر شهوت و تملک نفس بغایت باشد. به عبارت دیگر زن سخت پ...
-
جستوجو در متن
-
عفائف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عفیفَة] [قدیمی] 'afā'ef = عفیفه
-
طاهره
واژگان مترادف و متضاد
پاکدامن، عفیفه، محصنه، مطهره