کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفراء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفراء
لغتنامه دهخدا
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (ابناء...) معوذ و معاذ. صحابیان اند و آن هر دو پسر حارث بن رفاعة و عفراء نام مادر ایشان است که او دختر عبیدبن ثعلبة باشد. (از منتهی الارب ).
-
عفراء
لغتنامه دهخدا
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (قصر...) جائی است به شام قریب نوا. (منتهی الارب ). نام قریه ای به شام نزدیک نوی . (ابن البیطار در ذیل کلمه ٔ آآکثار).
-
عفراء
لغتنامه دهخدا
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر عقال . از زنان شاعر عرب و معشوق عروةبن حزام . رجوع به عفراء (دختر مهاصر...) شود.
-
عفراء
لغتنامه دهخدا
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر مهاصربن مالک ، از بنی ضبةبن عبد، از عذرة. از زنان شاعر بود و داستان عشق او با پسرعمش عروةبن حزام شهرت دارد، چه آنان از کودکی بر هم عاشق بودند ولی پدر عفراء در غیاب عروة او را بدیگری ازدواج داد و او با شوی خود به شام رفت . ع...
-
عفراء
لغتنامه دهخدا
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای به فلسطین . (منتهی الارب ). قلعه ای است از اعمال فلسطین در نزدیکی بیت المقدس . (از معجم البلدان ).
-
عفراء
لغتنامه دهخدا
عفراء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث أعفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود. || ترید سپید کرده شده . || ریگ سرخ . || شب سپید. || زن سپید. (منتهی الارب ). بیضاء. (اقرب الموارد). || شب سیزدهم از ماه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ...
-
واژههای مشابه
-
عروه و عفراء
لغتنامه دهخدا
عروه وعفراء. [ ع ُرْ وَ وُ ع َ ] (اِخ ) عاشق و معشوقه ٔ مثلی . (امثال و حکم دهخدا). عروةبن حزام ضنی و معشوقه ٔ او عفراء، که سرانجام در عشق او درگذشت ، و نام آنها بصورت عاشق و معشوق در ادب پارسی مانده است . رجوع به عروة (ابن حزام بن مهاجر...) شود : تا...
-
واژههای همآوا
-
افراء
لغتنامه دهخدا
افراء. [ اِ ] (ع مص ) اصلاح چیزی کردن یا اصلاح کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصلاح کردن چیزی را و گفته اند؛ امر به اصلاح کردن باشد. (از اقرب الموارد). اصلاح چیزی کردن فرمودن کسی را. (آنندراج ). || شکافتن چیزی را. (منتهی الارب ) (...
-
افراع
لغتنامه دهخدا
افراع . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است بحوالی مکه که در شعر فضل لهبی ذکر شده است :فالها وتان مکبکب فجتاوب فالبوص فالافراع من اشقاب .(از معجم البلدان ).
-
افراع
لغتنامه دهخدا
افراع . [ اِ ] (ع مص ) خون ولادت یا خون نخستین حیض دیدن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گرفتن قوم مهتر خود را. و بدین معنی بصیغه ٔ مجهول استعمال میشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از بالای کوه فرود آمدن . (منتهی الارب ) (آنندر...
-
جستوجو در متن
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [ م ُ ع َوْ وِ ] (اِخ ) رجوع به عفراء (ابناء...) و معاذبن عفراء شود.
-
عفرا
لغتنامه دهخدا
عفرا. [ع َ ] (اِخ ) عفراء. نام معشوقه ٔ عروه است . (غیاث اللغات ) (برهان ). رجوع به عفراء (دختر مهاصر...) شود.