کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفاریت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عفاریت
/'afārit/
معنی
= عفریت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفاریت
لغتنامه دهخدا
عفاریت . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عفریت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیوان . اهریمنان . رجوع به عفریت شود : عفاریت گفتنداندیشه مدار که ایزدتعالی آدمی را به هفت طبقه آفرید. (تاریخ سیستان ص 59). رجاله ٔ دیلم و عفاریت افغانیان بر ایشان آغالید. (ترجمه ٔ تا...
-
عفاریت
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عفریت .
-
عفاریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عفریت] [قدیمی] 'afārit = عفریت
-
واژههای همآوا
-
عفاریة
لغتنامه دهخدا
عفاریة. [ ع َ ی َ ] (ع اِ) ج ِ عفریة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عفریة و عفریت شود.
-
عفاریة
لغتنامه دهخدا
عفاریة. [ ع ُ ی َ ] (ع ص ) مرد سخت پلید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسد عفاریة؛ شیر درشت خلقت توانا. (منتهی الارب ). شیر سخت و شدید. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) کوهی است سرخ فام در سیالة. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
عفریت
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) موجودِ زشت و ترسناک ، دیو، غول . ج . عفاریت .
-
بسالت
لغتنامه دهخدا
بسالت . [ ب َ ل َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی شجاعت . (اقرب الموارد). شجاعت و دلیری . (غیاث ) (فرهنگ نظام ). شجاعت و دلاوری و بی پروایی . (ناظم الاطباء) : فضیحت آن اقوام و بسالت آن مقام دید که عرصه ٔ زمین به عفاریت انس ... موج میزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی...
-
رجوم
لغتنامه دهخدا
رجوم . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَجْم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستاره ها که به آن رانده شوند شیاطین . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) : با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه...
-
رجاله
لغتنامه دهخدا
رجاله . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مردمان پست و بی سروسامان . (ناظم الاطباء). سفلگان . فرومایگان . (فرهنگ فارسی معین ). غوغا. اراذل و اوباش . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و حرب افتاد میان سپاه دیگران و قتلی بسیار برفت و رجاله برخاستند و در ماه ذیح...
-
عفریت
لغتنامه دهخدا
عفریت . [ ع ِ ] (ع ص ) اسد عفریت ؛ شیر توانای درشت خلقت . (منتهی الارب ). سخت و شدید. (از اقرب الموارد).- عفریت نفریت ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یعنی ظالم و ستمکار. (از ناظم الاطباء). || به غایت رساننده هر چیزی . (منتهی الارب...