کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة.[ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبدالکریم . از روات حدیث است . و رجوع به ابوعبدالکریم (عطیة ...) شود.
-
اتیة
لغتنامه دهخدا
اتیة. [ اَت ْ ی َ / اَ تی ی َ ] (ع اِ) اتیةالجرح ؛ ماده ٔ زخم و آنچه برآید از آن . (منتهی الارب ). مادّه ٔ قرحه . ریم و خون که در ریشی گرد آید. اَتیته .
-
اطیط
لغتنامه دهخدا
اطیط. [ اَ ] (اِخ ) (صفا...) صفاالاطیط؛ موضعی است که در شعر امروءالقیس بدین سان آمده است :لمن الدیار عرفتها بسحام فعمایتین فهضب ذی اقدام فصفاالاطیط فصاحتین فعاشم تمشی النعام به مع الارآم دارٌ لهند و الرباب و فرتنی ̍و لمیس قبل حوادث الایام .(از معجم ا...
-
اطیط
لغتنامه دهخدا
اطیط. [ اَ ] (ع مص ،اِ) اطیط شتر؛ ناله کردن آن . (از اقرب الموارد). بانگ شتر بزاری . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ناله کردن شتران از ماندگی یا از جدایی بچه یا از ناتوانی ولاغری . و گویند: لاآتیک ما اطت الابل ؛ یعنی نخواهم آمدترا گاهی که شتر ناله کن...
-
اطیط
لغتنامه دهخدا
اطیط. [ اُ طَ ] (اِخ ) نام کوهی است . (از متن اللغة) (آنندراج ). || از اعلام است . (ناظم الاطباء). || نام موضعی است نزدیک شعباء و کوه قار بدانجا است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عطیات
لغتنامه دهخدا
عطیات . [ ع َ طی یا ] (ع اِ) ج ِ عَطیة.(اقرب الموارد). عطایا. رجوع به عطیة و عطیت شود.
-
عطیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. انعام، بخشش، پاداش، جایزه، عطیت ۲. موهبت، هبه ۳. راتبه، مرسوم، مستمری، مقرری
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ] (ع اِ) عطیه . دهش . بخشیده شده . (منتهی الارب ). آنچه داده شود. (از اقرب الموارد). دادنی . (دهار). داد. داده . عطیت . جائزة. عَصْر. عَصَر. عطا. عُنَّه . لُهوَة. نافلة. نُبلة. نَحل . نِضاض . نَفحة. نَفل . (از منتهی الارب ). ج ، عَط...
-
کینه گزاری
لغتنامه دهخدا
کینه گزاری . [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) انتقامجویی . انتقام طلبی . خونخواهی : نیل ِ دهنده تویی به گاه عطیت پیل ِ دمنده به گاه کینه گزاری . رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کینه گزار شود.
-
دهنده
لغتنامه دهخدا
دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف ) که چیزی را دهد. آنکه چیزی را به کسی بدهد. آنچه دهد. مقابل گیرنده ؛ دستگاه دهنده . مقابل دستگاه گیرنده در برق و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || عطاکننده . (ناظم الاطباء). معطی . باذل . بخشنده . (یادداشت مؤلف ). معطیه . (...
-
عطیه
لغتنامه دهخدا
عطیه . [ ع َ طی ی َ ] (ع اِ) عطیة. عطیت . جایزه . انعام . بخشش : و برخوردار گردانادامیرالمؤمنین را از تو و از آن نعمت بزرگ و عطیه ٔ وافر و موهبت نفیس که ترا داد. (تاریخ بیهقی ص 307). رحمت و برکتهای ایزدی و برکت بنده اش امیرالمؤمنین به تو باد و به آ...
-
هفته
لغتنامه دهخدا
هفته . [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ) واحدی از زمان که برابر با هفت شبانروز و یا 168 ساعت است . در ایران روز شنبه را آغاز و جمعه را پایان هفته میدانند : به یک هفته آن لشکر جنگجوی به روی اندر آورده بودند روی . فردوسی .به درگه یکی بزمگه ساختندیکی هفته با رود و...
-
قطع
لغتنامه دهخدا
قطع. [ ق َ ] (ع مص ) بریدن و جدا کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قطعه قطعاً و مَقْطَعاً و تِقِطّاعاً. || گذشتن : قطع النهر قطعاً و قطوعاً؛ عَبَره . || به تازیانه زدن : قطع فلاناً بالقطیع. || چیره شدن : قطعه بالحجة؛ چیره شد بر وی به حجت ....
-
دمنده
لغتنامه دهخدا
دمنده . [ دَ م َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از دمیدن .که بدمد. که به دمیدن پردازد. که نفس سخت بیرون دهد. فوت کننده . نفّاخ . نفّاث . دم بیرون کننده از بینی و دهان با آوازی خفیف چنانکه مار گاه حمله . آنکه نفس طویل از میان دو لب برآورد. نافح . نافخ . (ی...
-
عطا
لغتنامه دهخدا
عطا. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) عطاء. دهش . (منتهی الارب ). دادن بخشش را. (از اقرب الموارد). ضد منع. انعام . بذل . حِباء. حَبوة. داشن . دهش . دهشت . دهشته سَیب صفد. طلف . عطیت . عطیة. مَن ّ. ندی . نوال . هن . و رجوع به عطاء شود : بشتر راد خوانمت پرگست او ...