کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عطیت
معنی
(عَ یَّ) [ ع . عطیة ] نک عطیه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطیت
لغتنامه دهخدا
عطیت . [ ع َ طی ی َ ] (ع اِ) عطیة. چیزی که به کسی عطا کنند. بخشش . (فرهنگ فارسی معین ). دهش : نیل دهنده توئی به گاه عطیت پیل دمنده تو به گاه کینه گزاری . رودکی .ای طالبان نعمت و سائلان عطیت چگونه رود حال شما. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 253). رجوع به عطیة...
-
عطیت
فرهنگ فارسی معین
(عَ یَّ) [ ع . عطیة ] نک عطیه .
-
واژههای همآوا
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) (علی ...) مشهور به غمرینی . قاری قرن دوازدهم هجری . رجوع به علی غمرینی شود.
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن ابی جمیلة، مکنی به ابوهزان . تابعی است . رجوع به ابوهزان (عطیة...) شود.
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن اسید، مکنی به ابوالمرقال . راجز عرب . رجوع به ابوالمرقال (عطیة...) شود.
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن بسر. صحابی است . (از منتهی الارب ).
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن رافع، مکنی به ابوهزان ، تابعی است . رجوع به ابوهزان (عطیة...) شود.
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن سعدبن جناده ٔ عوفی جدلی قیسی کوفی ، مکنی به ابوالحسن . از رجال حدیث و از شیعه ٔ کوفه بود و با ابن اشعث خروج کرد. لذا حجاج به محمدبن قاسم ثقفی فرمان داد تا عطیه را فراخواند و اگر علی بن ابی طالب (ع ) را سب نکرد چهارصد ض...
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عبداﷲ اندلسی قفصی ، مکنی به ابومحمد. از عالمان حدیث و متصوف قرن چهارم هجری بشمار می رفت . او به سیاحتی طولانی در مشرق پرداخت و به ماوراءالنهر رسید و مدتی در نیشابور اقامت گزید و به سال 407 هَ .ق . در مکه درگذشت ...
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن صالح بن مرداس ، مکنی به ابوذؤابة و ملقب به اسدالدولة، از بنی کلاب بن عامربن صعصعة. وی از امیران مرداس بشمار می رفت و حلب نیز در تصرف او بود که به سال 454 هَ .ق . بر آنجا دست یافت . و پس از حوادثی شرف الدوله مسلم بن قر...
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابووهب و مشهور به عطیه ٔواسطی . تابعی است . رجوع به ابووهب (عطیة...) شود.
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ )ابن اسود کلبی . از موالی بنی کلب . وی شاعر و از اهالی شام بود و در عصر بنی امیه میزیست . و چون در ابیاتی مروان بن محمد را هجو کرده بود و یمانی ها را به شورش تشویق نموده بود مروان او را در حدود سال 130 هَ . ق . به قتل رسانید...
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ](اِخ ) ابن اسود یمامی حنفی ، از بنی حنیفة. وی از عالمان و امیران خوارج بود. او در روزگار نافعبن ازرق می زیست و چون نافع «قعدة» را تکفیر کرد وی به همراهی برخی دیگر به نجدةبن عامر پیوستند و با وی بیعت کردند. و چون نجدة جهل در شریعت ...
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ] (ع اِ) عطیه . دهش . بخشیده شده . (منتهی الارب ). آنچه داده شود. (از اقرب الموارد). دادنی . (دهار). داد. داده . عطیت . جائزة. عَصْر. عَصَر. عطا. عُنَّه . لُهوَة. نافلة. نُبلة. نَحل . نِضاض . نَفحة. نَفل . (از منتهی الارب ). ج ، عَط...