کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عطوف
/'atuf/
معنی
مهربان؛ مشفق؛ نیکوکار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطوف
لغتنامه دهخدا
عطوف . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ای که بر پوست شتربچه ٔ پر از کاه مهربانی کند و بر آن شیر دوشند. || مصیده ای که چوب کج داشته باشد. || تیر قمار که مایل باشد بر همه ٔ تیرها و فائزالمرام برآید، و یا تیر بی فایده و بی نقصان ، و یا تیر که قمار بار بار ر...
-
عطوف
لغتنامه دهخدا
عطوف . [ ع َ ] (ع ص ) مهربان . عاطف . رؤوف . مشفق . گویند: رجل عطوف ؛ یعنی شخص شفوق و نیکوخلق و نیکوکار. (از اقرب الموارد). مهربان . (دهار). || قوس عطوف ؛ کمان که یکی از دو سر آن بر دیگری برگشته باشد. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نامی از نامهای خدای...
-
عطوف
لغتنامه دهخدا
عطوف . [ ع ُ ] (ع مص ) عَطف است در تمام معانی . (از اقرب الموارد). رجوع به عَطف شود.
-
عطوف
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) مهربان ، مشفق .
-
عطوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'atuf مهربان؛ مشفق؛ نیکوکار.
-
عطوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'otuf ۱. میل کردن بهسوی چیزی.۲. مهربانی کردن.
-
جستوجو در متن
-
عطوفة
لغتنامه دهخدا
عطوفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عَطوف . زن مهربان . (غیاث اللغات ). رجوع به عَطوف شود.
-
غمخوار
واژگان مترادف و متضاد
دلسوز، عطوف، غمگسار، مشفق، مهربان
-
غمگسار
واژگان مترادف و متضاد
دلسوز، عطوف، غمخوار، غمزدا، مهربان
-
سریعالتاثر
واژگان مترادف و متضاد
احساساتی، باعاطفه، عطوف، نازکدل ≠ بطیءالتاثر، سنگدل
-
سختدل
واژگان مترادف و متضاد
جفاپیشه، خونریز، شقی، ظالم ≠ مهربان، عطوف، باعاطفه
-
باعاطفه
واژگان مترادف و متضاد
بامحبت، پرمهر، رئوف، عطوف، مشفق، مهربان ≠ بیعاطفه
-
بامهر
واژگان مترادف و متضاد
بامحبت، رئوف، عطوف، مهربان ≠ بیعاطفه، بیمهر، سرد
-
بدمهر
واژگان مترادف و متضاد
نامهربان، بیعاطفه، بیمحبت ≠ مهرورز، مهربان، عطوف