کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اتن
لغتنامه دهخدا
اتن . [ اُ ت ُ ] (ع اِ) زمین بلند. || ج ِ اَتان و اِتان ، بمعنی خرماده . || ج ِ اَتّون و اَتون ، بمعنی آتشدان و کوره ٔ نان پزان و آهک پزان و غیره . (منتهی الارب ).
-
اتن
لغتنامه دهخدا
اتن . [ اُ ت ُ ](اِخ ) فردریک لوئی . پادشاه یونان منسوب بخاندان باویر. مولد او در 1815 م . او در هفده سالگی در 1831 بحکمرانی یونان تعیین شد. سه سال به نیابت او مجلسی مرکب از رجال باویر حکومت می کردند و سپس در 20 سالگی خود زمام امور بدست گرفت و وفات ا...
-
اتن
لغتنامه دهخدا
اتن .[ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَتان و اِتان ، بمعنی خر ماده . || نشستگاه هودج از پشت شتر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عطنة
لغتنامه دهخدا
عطنة. [ ع َ طَن َ ] (ع اِمص ) اسم مصدر است اعطان را، به معنی گذاشتن شتران در عَطَن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعطان شود. || (ص ) قوم عطنة؛ گروهی که شتران را در عطن آورده باشند. (منتهی الارب ).
-
عطون
لغتنامه دهخدا
عطون . [ ع َ ] (ع ص ) شتر خوابیده در عَطَن .تذکیر و تأنیث در آن یکسان است . (از منتهی الارب ).
-
عطین
لغتنامه دهخدا
عطین . [ ع َ ] (ع ص ) پوست که از جهت دباغت در دباغ گذارند و نرم سازند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَطن (مص ) شود. || پوست بوی بد گرفته . (منتهی الارب ). و رجوع به عَطِن شود. || رجل عطین ؛ مرد که اندامش بوی بد دارد. (از منتهی الارب...
-
خفتن جای
لغتنامه دهخدا
خفتن جای . [ خ ُ ت َ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . بستر. فراش . (ناظم الاطباء): عطن ؛ خفتن جای اشتر نزدیک آب . (محمودبن عمر ربنجنی ). || شبستان . (ناظم الاطباء).
-
محکک
لغتنامه دهخدا
محکک . [ م ُ ح َک ْ ک َ ] (ع ص ) چوب که در عطن نهند تا شتران گرگین خود را به وی درمالند: حذل محکک . || انا جذیلها المحکک ؛ از رأی و تدبیرمن استفاده برند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عطون
لغتنامه دهخدا
عطون . [ ع ُ ] (ع مص ) سیراب گردیده فروخفتن شتران در «عطن ». (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بخفتن شتر در کنار آب . (المصادر زوزنی ). سیر آب خوردن شتر و بر لب آب فروخفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || به عطن بازگشتن شتر ماده بعد خوردن آب و باز بر آب...
-
عطان
لغتنامه دهخدا
عطان . [ ع ُطْ طا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطِن . (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود. || قوم عطان ؛ قوم که شتران را بر «عطن » فرود آورند. (منتهی الارب ). قومی که در اعطان و مأواهای شتران فرود آیند. (از اقرب الموارد). عُطون . عَطَنة. و رجوع به عطون و عطنة شود...
-
عطنة
لغتنامه دهخدا
عطنة. [ ع َ طِ ن َ ] (ع ص ) پوستی که در دباغ قرار داده شده و تباه و بدبوی گردیده است . (از اقرب الموارد). رجوع به عَطَن (مص ) شود.- امثال :ما هو الا عطنة ؛ آن را در مورد شخص پلید گویند از نظر بدبویی وی . (از اقرب الموارد). رجوع به عَطینة شود.
-
عطون
لغتنامه دهخدا
عطون . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطِن . (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود. || ج ِ عاطنة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاطنة شود. || قوم عطون ؛ قوم که شتران را بر «عطن » فرود آورند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دم گرفته
لغتنامه دهخدا
دم گرفته . [ دَ گ ِ رِت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نفس گرفته . (انجمن آرا) (آنندراج ). || بدبوی و متعفن و گندیده . (ناظم الاطباء). پوستی را گویند که در وقت دباغت کردن بدبوی و گنده و متعفن شده باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). عطن (اصطلاح در پوست ...
-
اعطان
لغتنامه دهخدا
اعطان . [ اِ ] (ع مص ) بند کردن شتران را نزدیک آب و فروخوابانیدن بعد ورد یا بازگردانیدن شتران بسوی خوابگاه بی آنکه آب خورده باشند و انتظار آن کردن و گذاشتن شتران در عطن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروخوابانیدن اشتر بر کنار آب . (تاج ا...
-
پوسیده شدن
لغتنامه دهخدا
پوسیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )پوسیدن . چریدن . (در تداول مردم قزوین ) : تازه رویم بمثل لاله ٔ نعمان بودکاه پوسیده شد آن لاله ٔ نعمانم . ناصرخسرو.نخر. (تاج المصادر بیهقی ). عفن . (دهار) (منتهی الارب ). عفونت . (منتهی الارب ). وهی . و رجوع ...