کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطسه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطسه زدن
لغتنامه دهخدا
عطسه زدن . [ ع َ س َ / س ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) عطسه دادن . عطسه کردن : گر تو از بوی مشک عطسه زنی هر که حاضر دعات بسراید. خاقانی .یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح عطسه ٔ مشکین زد از صبای صفاهان . خاقانی .هر دم هزار عطسه ٔ مشکین زد از تری مغز جهان ز رایحه ٔ ...
-
واژههای مشابه
-
عطسه ریختن
لغتنامه دهخدا
عطسه ریختن . [ ع َ س َ / س ِ ت َ ] (مص مرکب ) عطسه تولید کردن : هوا تا عطسه در مغز غزالان ختن ریزدبه دامان نسیم صبح زلف مشکسا بگشا.حزین (از آنندراج ).
-
عطسه دهنده
لغتنامه دهخدا
عطسه دهنده . [ ع َ س َ / س ِ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) عاطِس . (از منتهی الارب ). آنکه عطسه عارض او شود. رجوع به عطسه دادن شود.
-
عطسه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عطاس
-
جستوجو در متن
-
نخف
لغتنامه دهخدا
نخف . [ ن َ ] (ع مص )دمیدن بز، یا عطسه مانندی برآوردن ، یا آواز بینی چون آب اندازد، یا سخت دم زدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نخیف . (المنجد).
-
خفیدن
لغتنامه دهخدا
خفیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) نفس زدن . دم زدن . || خفه شدن . || سخت نفس کشیدن . || نفس نفس زدن . || سرفه کردن . || طپیدن . (ناظم الاطباء). || عطسه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). عطسه زدن . (ناظم الاطباء) : چون بخفد باد سعادت اثرغالیه سا گردد باد سحر. منجیک...
-
عطاس
لغتنامه دهخدا
عطاس . [ ع ُ ] (ع اِ) عطسه . (منتهی الارب ) (دهار) (از غیاث اللغات ). هوایی است که با فشار از بینی خارج می شود به همراه صدائی که شنیده می شود. (از اقرب الموارد). صبر. اشنوشه . شنوشه . خفه . و در حدیث است که پیغمبر (ص ) کان یحب العطاس و یکره التثاؤب ...
-
زفرافیدن
لغتنامه دهخدا
زفرافیدن . [ زَ دَ ] (مص )بسیار خوردن . || عطسه زدن . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 28 و زفرفیدن شود.
-
ستوسر
لغتنامه دهخدا
ستوسر. [ س َ س َ ] (اِ) مصحف «سنوسه »= «شنوشه ». در مقدمه ٔ برهان ص 92 آمده : «هوایی باشد با صدا که بی اختیار از راه دماغ بجهد و آن را به عربی عطسه خوانند»، و باز در ذیل ستوسه میگوید «بفتح اول و سین بی نقطه بر وزن دبوسه ، بمعنی ستوسر است که عطسه باشد...
-
سلفیدن
لغتنامه دهخدا
سلفیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفیدن . (آنندراج ). سرفه کردن . سعال . (زمخشری ). سرفه کردن . سرفیدن . عطسه زدن . (ناظم الاطباء) : هم فرقی و هم زلفی مفتاحی و هم قلفی بی رنج چه می سلفی آواز چه لرزانی . مولوی (از جهانگیری ).|| درج کردن . نصب نمودن . (ناظم ا...
-
نفیط
لغتنامه دهخدا
نفیط. [ ن َ ] (ع مص ) بینی افشاندن ماده بز یا عطسه دادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || جوشیدن و تیرک زدن دیگ جوشان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جوشیدن دیگ . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن ...
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَرْی ْ ] (ع مص ) تباه کردن ریم شکم را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خانه کردن ریم در زیر پوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر شش کسی زدن . || افروخته شدن آتش . || پیه ناک و بسیار آکنده شدن مغز در استخوان شتر از فربهی ...
-
شیهه
لغتنامه دهخدا
شیهه . [ ش َ / ش ِ هََ / هَِ ] (اِ) آواز اسب . صَهیل . (انجمن آرا) (فرهنگ اوبهی ) (از برهان ) (از غیاث ) (یادداشت مؤلف ) (از آنندراج ). شنه .شیه . بانگ اسب . صهال . (یادداشت مؤلف ) : همی بست از گرد تک چشم مهرهمی کافت از شیهه گوش سپهر. اسدی .گیسوی ح...