کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطر و گلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطر و گلاب
فرهنگ گنجواژه
عطر، بوی خوش.
-
واژههای مشابه
-
عطر آمیختن
لغتنامه دهخدا
عطر آمیختن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) عطرآلودن . عطر زدن . خوشبو کردن .
-
عطر پیچیدن
لغتنامه دهخدا
عطر پیچیدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده شدن عطر. افشانده شدن عطر. منتشر شدن بوی خوش در فضا : عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است .طالب آملی (از آنندراج ).
-
عطر مالیدن
لغتنامه دهخدا
عطر مالیدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) عطر زدن . عطر آلودن .
-
برگ عطر
لغتنامه دهخدا
برگ عطر. [ ب َ گ ِ ع ِ / ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انیسون بری ، که گیاهی است . (از فرهنگ فارسی معین ). گل عطر. عطر. عطری . رجوع به انیسون شود.
-
عطر زده
دیکشنری فارسی به عربی
مشتم
-
عطر سنبل
دیکشنری فارسی به عربی
لافندر
-
بوی خوش عطر
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة
-
جستوجو در متن
-
گُل و گُلاب
فرهنگ گنجواژه
گیاهان معطر، عطر گل، بوی گل و گلاب.
-
بوفروش
لغتنامه دهخدا
بوفروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه عطریات فروشد مثل گلاب و بیدمشک و عطر و ارگچه و مانند آن . (آنندراج ). عطار و مشک فروش . (انجمن آرای ناصری ) (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
عطرگردان
لغتنامه دهخدا
عطرگردان . [ ع ِ گ َ ] (نف مرکب ) گرداننده ٔ عطر. آنکه یا آنچه عطر را بگرداند. آنچه عطر را در پراکند.که خوشبوی را به هر سوی برد و نشر دهد : شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم .حافظ.
-
بویندگی
لغتنامه دهخدا
بویندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بوی داشتن . دارای رایحه و عطر بودن : در آن گلستان چشمه ٔ روشن است خوش آبی ببویندگی چون گلاب .اسدی .
-
گل آتشی
لغتنامه دهخدا
گل آتشی . [ گ ُ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گل سرخ است که آنرا گل سوری نیز گویند. (آنندراج ). گل که آنرا بهندی سداگلاب نامند و بعضی نوشته اند که همین گل سرخ است که از آن گلاب گیرند. (غیاث ) : درین بهار چو پروانه و چو بلبل سوخت گل چراغ و گل...