کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطر سودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
flavour enhancer
بهبوددهندۀ عطر و طعم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مادۀ افزودنی فاقد عطر و طعم یا دارای عطر و طعم کم که برای افزایش عطر و طعم مادۀ غذایی به آن اضافه میشود
-
بوی خوش عطر
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة
-
عطر و بوی
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة
-
عطر و عبیر
فرهنگ گنجواژه
عطر و بوی خوش.
-
عطر و عطور
فرهنگ گنجواژه
عطر ، مواد خوشبو.
-
عطر و گلاب
فرهنگ گنجواژه
عطر، بوی خوش.
-
با عطر و روغن تدهین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حنط
-
جستوجو در متن
-
غالیه سودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] 1 - ساییدن غالیه . 2 - عطر ساختن .
-
جادومنش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jādumaneš دارای روش و منش جادوگران؛ فریبنده: ◻︎ جادومنشی به دل ربودن / ریحان نفسی به عطر سودن (نظامی۳: ۴۶۵).
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یعقوب . از انبیای معروف بنی اسرائیل و یکی از دوازده فرزند یعقوب پیغمبر بود و حسن او شهرت جهانگیر داشت . به عزیزی مصر رسید. داستان او چنین است که شبی در خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره پیش پایش سر نهاده اند. رؤیای خوی...
-
ریحان
لغتنامه دهخدا
ریحان . [ رَ ] (ع اِ) شاهسپرم که سپرغم نیز گویند. (ناظم الاطباء). ریحان الملک هم گویند و در فارسی شاه سفرغم خوانند. (از اختیارات بدیعی ). سپرغم . (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار) (از مجمل اللغة) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). شاه سپرغم که آن را به ...
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آن یکی از چهار عنصر قدماست و به عربی آن را ماء و بلال خوانند. و ابوحیّان و ابوالحیوة و ابوا...