کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطایا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عطایا
/'atāyā/
معنی
= عطیه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطایا
لغتنامه دهخدا
عطایا. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عطیّه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دهشها و بخشیده شده ها. (از آنندراج ). رجوع به عطیة شود : از صلت و عطایاء او به حظی وافر و نصیبی کامل متحظی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 214).
-
عطایا
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عطیه ؛ بخشش ها، هدیه ها.
-
عطایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عطیه] 'atāyā = عطیه
-
جستوجو در متن
-
بنح
لغتنامه دهخدا
بنح . [ ب ُ ن ُ ] (ع اِ) عطایا. شاید در اصل منح بوده است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عطایا. (آنندراج ).
-
مواهب
واژگان مترادف و متضاد
بخششها، دهشها، عطایا، موهبتها ≠ مکاسب
-
مبرات
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیکیها، اعمالخیر، خوبیها، نیکوییها، خیرها، مبرتها ۲. عطایا
-
نعم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آری، بله، بلی، لبیک ۲. تنعمات، عطایا، نعمتها، هدایا ≠ لا، نه
-
عطیات
لغتنامه دهخدا
عطیات . [ ع َ طی یا ] (ع اِ) ج ِ عَطیة.(اقرب الموارد). عطایا. رجوع به عطیة و عطیت شود.
-
آلتون تمغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] 'āltuntamqā مُهر و اثر مُهری که پادشاهان مغول و ایلخانان با آب زر روی فرمانهای مخصوصِ عطایا میزدند.
-
مقاثب
لغتنامه دهخدا
مقاثب . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) بخششها و عطایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است . (از اقرب الموارد): جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده . (دره ...
-
نحل
فرهنگ فارسی معین
(نِ حَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نحله : 1 - عطایا، بخشش ها. 2 - دعوی ها. 3 - مذاهب ؛ ملل و ~ دین ها و مسلک های فلسفی .
-
نصائر
لغتنامه دهخدا
نصائر. [ ن َ ءِ ] (ع اِ) عطایا. (متن اللغة). ج ِ نصیرة (به معنی عطیه ). (از المنجد). رجوع به نصیرة شود. || ج ِ نصیرة (تأنیث نصیر به معنی ناصر). (از المنجد). رجوع به نصیر و نصیرة شود.
-
جوائز
لغتنامه دهخدا
جوائز. [ ج َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ جائز. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). رجوع به جائز شود. || ج ِ جائزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عطایا و انعامات و تحفه ها. (ناظم الاطباء). رجوع به جائزه شود.- جوائز اشعار و امثال ؛ آنچه از شهری بشهر دیگر رود و ...
-
پیزان
لغتنامه دهخدا
پیزان . (اِخ ) از منجمان قرن 14 م . است که به استخراجات رملیه ٔ خود اشتهار یافته است . وی در بولونی متولد شد و بفرانسه رفت و بدریافت عطایا و احسان بسیار از طرف شارل پنجم نایل آمد ولی پس از گذشته شدن این پادشاه کوکب بخت و اقبالش رو به افول گذارد و از ...