کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطاردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطاردی
لغتنامه دهخدا
عطاردی . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن غالب عطاردی ، مکنی به ابوالسعادات . از اهالی کرخ بغداد بود و از محدثان و شاعران فاضل بشمار می رفت و او را میلی به تشیع بوده است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2).
-
عطاردی
لغتنامه دهخدا
عطاردی . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) طریف بن سفیان سعدی عطاردی ، مکنی به ابوسفیان . محدث است و از ابونضره و حسن روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عطاردی
لغتنامه دهخدا
عطاردی . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمد عطاردی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از مادحان یمین الدوله سبکتکین بود و دو بیت زیر از اوست :ملک قلاده است و او میان قلاده زین نگیرد قلاده جز به میانه حشمت او بر دهان دهر دهانه است فضل نیارد لگام جز به دهانه .(از ل...
-
عطاردی
لغتنامه دهخدا
عطاردی . [ ع ُ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به عطارد. رجوع به عطارد شود.
-
عطاردی
لغتنامه دهخدا
عطاردی . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) احمدبن عبدالجباربن محمدبن عمیربن عطارد تمیمی عطاردی ، مکنی به ابوبکر. از فاضلان کوفه است که به سال 177 هَ . ق . در این شهر متولد شد و در بغداد حدیث گفت و مغازی ابن اسحاق را روایت می کرد، و ابن اثیر مورخ آن را از وی شنیده اس...
-
عطاردی
لغتنامه دهخدا
عطاردی . [ ع ُ رِ ] (حامص ) عطارد بودن . || کنایه از دبیر بودن . دبیری کردن . منشیگری کردن ، به مناسبت آنکه عطارد را دبیر فلک خوانند : چو آفتاب ضمیرم عطاردی چه کنم کلاه عاریتی را چرا سپارم سر.خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
عمران عطاردی
لغتنامه دهخدا
عمران عطاردی . [ ع ِ ن ِ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن ملحان عطاردی ، مکنی به ابورجاء. نام او راعمران بن تیم نیز گفته اند. وی صحابی بود و در صفةالصفوة داستان اسلام آوردن او ذکر شده است . ابورجاء در زمان خلافت عمربن عبدالعزیز درگذشت . رجوع به صفوةالصفوه ٔ ابن ج...
-
جستوجو در متن
-
عمران
لغتنامه دهخدا
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ملحان عطاردی ، مکنی به ابورجاء. رجوع به عمران عطاردی شود.
-
عمران
لغتنامه دهخدا
عمران . [ ع ِ] (اِخ ) ابن تیم بصری عطاردی ، مکنی به ابورجاء. صحابی است . رجوع به عمران عطاردی (ابن ملحان ...) شود.
-
عمران بصری
لغتنامه دهخدا
عمران بصری . [ ع ِ ن ِ ب َ] (اِخ ) ابن تیم بصری عطاردی ، مکنی به ابورجاء. صحابی است . رجوع به عمران عطاردی (ابن ملحان ...) شود.
-
ابوالنجم
لغتنامه دهخدا
ابوالنجم . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) ازهرالحمانی . محدث است او از ابی رجاء عطاردی و از او زیدبن الحباب روایت کند.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمد. رجوع به عطاردی عبدالرحمن ... شود.
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) الحمانی مکنی بابی النجم . او از ابی رجاء عطاردی و از او زیدبن الحباب روایت کند.