کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عضین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عضین
لغتنامه دهخدا
عضین . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِضة در حال نصب وجر. عضون . پاره ها. (ترجمان القرآن جرجانی ). پاره پاره . و یا سحر و کهانت : الذین جعلوا القرآن عضین . (قرآن 91/15)؛ آنانکه ساختند قرآن را پاره پاره یعنی بخش کردند قرآن را به چندین وصف باز نمودند ازسحر و شعر ...
-
واژههای مشابه
-
عِضِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
عضوعضو-بخش بخش (عضين جمع عضه است و اصل عضه عضوه بوده واو آنرا انداختهاند و به همين جهت جمع آن با نون آمده در عبارت "ﭐلَّذِينَ جَعَلُواْ ﭐلْقُرْءَانَ عِضِينَ " منظور کساني هستند که به جاي اينکه قرآن را يکپارچه قبول کنند و به کار برند قسمتي را که مطابق...
-
واژههای همآوا
-
عزین
لغتنامه دهخدا
عزین . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِزة در حال نصب و جر. گروه مجتمع از مردم . عِزون . رجوع به عِزَة و عزون شود : عن الیمین و عن الشمال عزین (قرآن 37/70)؛ از راست و از چپ متفرقند.
-
آذین
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzin) زیور ، زیب ، زینت ، آرایش ؛ (در قدیم) آیین ، رسم و قاعده .
-
آذین
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرایش، آیینبندی، چراغانی، زیب، زینت، زیور ۲. آیین، رسم، قاعده، قانون
-
آذین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آدین› 'āzin ۱. زیب؛ زیور؛ زینت: ◻︎ ببستند آذین به شهر اندرون / پر از خنده لبها و دل پر ز خون (فردوسی: ۶/۱۰).۲. [قدیمی] آیین؛ رسم؛ قاعده؛ قانون: ◻︎ نوشتند بر سان و آذین چین / سوی شاه با صدهزار آفرین (فردوسی: لغتنامه: آذین).۳. [قدیمی] غرف...
-
آذین
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - زیب ، زینت ، آرایش . 2 - رسم ، قاعده ، قانون .
-
آذین
لغتنامه دهخدا
آذین . (اِ) زیب . زیور. زینت . آرایش . آیین : گر همی آرزو آیدْت عروسی ّ نودین عروست بس و دل خانه و علم آذین . ناصرخسرو.ای خوانده کُتْب و زو شده روشن دل بسته ز علم و حکمت و پند آذین . ناصرخسرو.تا ز مشک خم گرفته در گلش آذین بودخم گرفتن قامت عشاق را آیی...
-
آزین
لغتنامه دهخدا
آزین . (اِخ ) آذین . پسر هرمزان ، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هجری کشته شد.
-
اذین
لغتنامه دهخدا
اذین . [ اَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب از جمله نام جدّ پدر محمدبن احمدبن جعفر.
-
اذین
لغتنامه دهخدا
اذین . [ اَ ] (ع اِ) گوش . || (مص ، اِ مص ) دانست . (منتهی الارب ). || دستوری . اجازت و دستوری دادن . || آگاهی . || (اِ) اذان . بانگ نماز. (مهذب الاسماء). || (ص ) مؤذن . اذان گوینده . || ضامِن و قبول کننده ٔ کاری بر خود. || جائی که بانگ نماز از هرجه...
-
ازین
لغتنامه دهخدا
ازین . [ ] (ص ) خنثی . (مؤید الفضلاء از الغنیه و شرفنامه ).
-
ازین
لغتنامه دهخدا
ازین . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف ازاین . زین . من هذا. || (ص مرکب ) (اشاره ٔ وصف جنس ) ازین گونه . ازین نوع . ازین قسم : بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راه بین بخردی . فردوسی .اندر این میانه هر جا که ازین بزرگی را یعقوب [ لیث ] عمل داده...