کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عضوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عضوی
لغتنامه دهخدا
عضوی . [ ع َ ض َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عضاهة. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عِضاهی ّ.رجوع به عضاه و عضاهة شود. || آنکه عضاه چرد. (از اقرب الموارد). عِضهی . رجوع به عضهی شود.
-
عضوی
لغتنامه دهخدا
عضوی . [ ع ُ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عضو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضو شود.
-
عضوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← اندامی
-
عضوی
دیکشنری فارسی به عربی
عضوي
-
واژههای مشابه
-
عضوي
دیکشنری عربی به فارسی
عضوي , ساختماني , موثر درساختمان اندام , اندام دار , اساسي , اصلي , ذاتي , بنياني , حيواني , الي , وابسته به شيمي الي , وابسته به موجود الي
-
لا عضوي
دیکشنری عربی به فارسی
غير الي , کاني , معدني , جامد
-
organic hearing loss
اُفت شنوایی عضوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] هرگونه اُفت شنوایی ناشی از آسیب کالبدشناختی یا کاراندامشناختی در دستگاه شنوایی
-
organic psychosis
روانپریشی عضوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی روانپریشی که منشأ جسمی دارد
-
قطع عضوی از بدن
دیکشنری فارسی به عربی
استيصال , بتر
-
اختلا ل یا از کارافتادگی عضوی
دیکشنری فارسی به عربی
عوق
-
اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا
دیکشنری فارسی به عربی
انتفاخ
-
واژههای همآوا
-
عزوی
لغتنامه دهخدا
عزوی . [ ع َزْ وا ] (ع اِ) کلمه ای است جهت عطوفت و مهربانی خواستن . (منتهی الارب ). کلمه ای است که بدان عطوفت و مهربانی میخواهند. (ناظم الاطباء). عزوی و تَعزی ̍ دو کلمه اند استعطاف را در لغت اهل «شحر»، و آنان چنین گویند: عزوی تعزی لقد کان کذا و کذا، ...
-
ازوی
لغتنامه دهخدا
ازوی . [ اَ وا ] (اِ) صَبر: دمام ؛ ازوی است که بر چشمخانه و پشت و پیشانی کودک مالند. (منتهی الارب ).