کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عضوض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عضوض
لغتنامه دهخدا
عضوض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که گزیده شود و خوردنی ، ازآن جمله است : ماعندنا عضوض . (از منتهی الارب ). آنچه گاز گرفته شود و خورده شود. (از اقرب الموارد). || گزنده . (منتهی الارب ). بسیارگزنده . (از اقرب الموارد). || فرس عضوض ؛ اسب گزنده . (منتهی ال...
-
عضوض
لغتنامه دهخدا
عضوض . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِض ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عِض شود.
-
واژههای همآوا
-
عزوز
لغتنامه دهخدا
عزوز. [ ع َ ] (ع ص ) ناقه ای که سوراخ پستانش تنگ باشد، و نیز گوسفند. (از منتهی الارب ). ماده شتر تنگ احلیل ، چنانکه گویند: ما العزوز کالفتوح ؛ یعنی ناقه ٔ تنگ احلیل چون ناقه ٔ گشاداحلیل نیست . (از اقرب الموارد). ج ، عُزُز. (منتهی الارب ) (اقرب الموار...
-
عزوز
لغتنامه دهخدا
عزوز. [ ع ُ ] (ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه . (ازمنتهی الارب ). «عَزوز» گشتن ماده شتر. (از اقرب الموارد). عِزاز. و رجوع به عزاز شود. || قوی گردیدن . (از منتهی الارب ). عِزاز. رجوع به عزاز شود.
-
اذوذ
لغتنامه دهخدا
اذوذ. [ اَ ] (ع ص ) برّان . بسیار برنده .- سیف اذوذ ؛ شمشیر بران .- شفره ٔ اذوذ ؛ کارد بران .
-
جستوجو در متن
-
عضاض
لغتنامه دهخدا
عضاض . [ ع َض ْ ضا ] (ع ص ) بسیار گزنده و گازگیرنده . عَضوض . (از اقرب الموارد). و رجوع به عضوض شود.
-
عضض
لغتنامه دهخدا
عضض . [ ع ُ ض َ ](ع اِ) ج ِ عَضوض . (منتهی الارب ). رجوع به عضوض شود.
-
دیرگشاد
لغتنامه دهخدا
دیرگشاد. [ گ ُ ] (ص مرکب ) دیرگذر. بندی یا گرهی یا قفلی دیرگشای . (یادداشت مؤلف ). مقابل زودگشای : علق عضوض ؛ کلیددان دیرگشاد. (السامی فی الاسامی ).
-
عیضوم
لغتنامه دهخدا
عیضوم . [ ع َ ] (ع ص ) بسیارخورنده . (منتهی الارب ). اکول و پرخور.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیصوم . رجوع به عیصوم شود. || نیک گزنده . (منتهی الارب ). بسیار گزنده . (ناظم الاطباء). عَضوض . (اقرب الموارد).
-
عضاض
لغتنامه دهخدا
عضاض . [ ع ِ ] (ع اِ) گزیدن اسب و گزیدگی . (منتهی الارب ). گزیدگی اسب . (دهار). گزیدگی دابه و چهارپا. (از اقرب الموارد): برئت الیک من عضاض هذه الدابة؛ از گزیدن این چارپا مردم را به تو پناه میبرم . || هو عضاض عیش ؛ او نیک شکیبا بر سختی زندگانی است . |...
-
تعضیض
لغتنامه دهخدا
تعضیض . [ ت َ ] (ع مص ) خارخورانیدن شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از چاه عضوض آب خورانیدن شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || با دختر فسوس کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
-
دندانگیر
لغتنامه دهخدا
دندانگیر. [ دَ ] (نف مرکب ) که با دندان بگیرد. آنکه به دندان گیرد. آنکه دندان گیرد. که گاز بگیرد. آنکه عادت به گاز گرفتن دارد. (یادداشت مؤلف ): سموج ، قموص ؛ خر دندان گیر. (السامی فی الاسامی ). عضوض ؛ اسبی دندان گیر. (یادداشت مؤلف ). اسب و سگ بدخو ...
-
عض
لغتنامه دهخدا
عض . [ ع ِض ض ] (ع ص ، اِ) بدخوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فصیح سخنور و زشت . (منتهی الارب ). بلیغ منکر و زیرک . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || حریف . (منتهی الارب ). قِرن و همتا و قرین . (از اقرب الموارد). || توانا بر چیزی : فلا...