کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عضله ناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عضله ناک
لغتنامه دهخدا
عضله ناک . [ ع َ ض َ / ض ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) گوشتی و دارای ماهیچه . (ناظم الاطباء). عضلانی . و رجوع به عضلانی شود.
-
واژههای مشابه
-
عضلة
لغتنامه دهخدا
عضلة. [ ع َ ض َ ل َ ] (ع اِ) پی یا گوشت درشت ، و گوشت بازو و ساق ، و هر گوشت که پر و مجتمع باشد در پی . (منتهی الارب ). گوشت ساق و گوشت بازو. (دهار). هر عصبی که با آن گوشت بسیار و مجتمع و انباشته همراه باشد. (از اقرب الموارد). ماهیچه ٔ ساق و هرگوشتی ...
-
عضلة
لغتنامه دهخدا
عضلة. [ ع َ ض ِ ل َ ] (ع ص ) زن پرگوشت و سمج و زشت . (از اقرب الموارد از لسان ).
-
عضلة
لغتنامه دهخدا
عضلة. [ ع ُ ل َ ](ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). انه لَعضلة من العضل ؛ آن بلائی است از بلاها. ج ، عُضْل و عُضَل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عضلة
دیکشنری عربی به فارسی
صدف دو کپه اي , صدف باريک دريايي ورودخانه اي
-
strain 3
کشیدگی عضله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] کشیده شدن غیرطبیعی عضله ناشی از وارد آمدن نیروی خارجی
-
عضلة مقربة
دیکشنری عربی به فارسی
اقامه , اظهار , ايراد , اراءه , تمايل عضو بطرف محور , نزديک کننده
-
عضله دور کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مختطف
-
بخشی از عضله یا مغز
دیکشنری فارسی به عربی
شحمة الاذن
-
جستوجو در متن
-
عضل
لغتنامه دهخدا
عضل . [ ع َ ض َ ] (ع مص ) عضله ناک گردیدن ، یا سطبر شدن پی ساق کسی . (منتهی الارب ). بسیار عَضَل شدن یا ضخیم شدن عضله ٔ ساق شخص . (اقرب الموارد). بسیار عضله شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
عضل
لغتنامه دهخدا
عضل . [ ع َ ض ِ / ض ُ ] (ع ص ) عضله ناک . (منتهی الارب ).آنکه پر عَضل َ باشد یا عضله ٔ ساق او سطبر و ضخیم باشد. (از اقرب الموارد). ج ، أعضال . (ناظم الاطباء).
-
عضلانی
لغتنامه دهخدا
عضلانی . [ ع َ ض َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به عضلة. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضلة شود: قوه ٔ عضلانی . این دارو قابل تزریق از طریق عضلانی است . (مقابل طریق وریدی ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || صاحب عضله های محکم و بزرگ . آنکه عضلات کلان و سخت دارد...
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ ظَ م َ ] (ع اِمص ) بزرگی و کبر. (منتهی الارب ) (دهار). بزرگ شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کبر. (اقرب الموارد). || ناز و گردنکشی و نخوت . (منتهی الارب ). تکبر. (دهار). نخوت و زهو. (اقرب الموارد). || عظمة اﷲ؛ بزرگواری ...