کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عضر
لغتنامه دهخدا
عضر. [ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از یمن . (منتهی الارب ).
-
عضر
لغتنامه دهخدا
عضر. [ ع َ ] (ع مص ) آشکار کردن و بر زبان آوردن کلمه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
عزر
لغتنامه دهخدا
عزر. [ ع َ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ). ملامت کردن .(از اقرب الموارد). || یاری نمودن . (منتهی الارب ). کمک کردن . (از اقرب الموارد). || بازداشتن . (منتهی الارب ). منع کردن و رد کردن . (از اقرب الموارد). رد و منع. (تاج المصادر بیهقی ). || گائید...
-
عزر
لغتنامه دهخدا
عزر. [ ع َ ](ع اِ) بهای گیاه ، هرگاه دروده علفزار فروخته شود. (منتهی الارب ). قیمت علف ، هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته گردد. (از اقرب الموارد). بهای علفزار، هرگاه علف مزارع آن را بدروند و بفروشند. (ناظم الاطباء).
-
عذر
لغتنامه دهخدا
عذر. [ ع َ ] (ع مص ) بسیار عیب گردیدن . || بسیار گناه گردیدن . || افسار نهادن اسب را. || ختنه کردن کودک را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از قطرالمحیط). || غالب شدن کسی را خون . || بهانه نمودن . (منتهی الارب ). || معذور داشتن . (از اقرب الموارد) ...
-
عذر
لغتنامه دهخدا
عذر. [ ع ُ ] (ع اِ) بهانه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : هیچ عذر نماند و خوارزم به دست ما آمد ناچار ما را این خون بباید خواست تا کشنده ٔ داماد را بکشیم به خون وملک و میراث بگیریم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 690).پس آن به که بگریزی از عذر اوکزو خیر هرگز...
-
عظر
لغتنامه دهخدا
عظر. [ ع َ ] (ع مص ) ناپسند داشتن چیزی را. || پر کردن مشک را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عظر
لغتنامه دهخدا
عظر. [ ع َ ظَ ] (ع اِ) بار آبستنی . (منتهی الارب ). بارداری و آبستنی . (ناظم الاطباء). || جنین . (از ناظم الاطباء). || عرق العظر؛ رگ که به سبب آن شترمادگان باردار نشوند، و چون آن را قطع کنند باردار گردند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عظر
لغتنامه دهخدا
عظر. [ ع َ ظِ ] (ع ص ) ناپسند و مکروه . (ناظم الاطباء).
-
عظر
لغتنامه دهخدا
عظر. [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَظور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَظور شود.
-
عذر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوزش، معذرت ۲. بهانه، تعلل ۳. دستاویز، مستمسک ۴. حیض، قاعدگی
-
آذر
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzar) (پهلوی) (در قدیم) آتش ، نار ؛ ماه نهم از سال شمسی ؛ (در قدیم) (گاه شماری) نام روز نهم از ماه شمسی در ایران قدیم ؛ (در قدیم) (به مجاز) آتشکده ؛ فرشته نگهبان آتش نزد ایرانیان باستان .
-
آذر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتش، اخگر، نار ۲. آذرروز، قوس
-
عذر
فرهنگ واژههای سره
بهانه، دست آویز