کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عضدالدولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عضدالدولة
لغتنامه دهخدا
عضدالدولة. [ ع َ ض ُ دُدْ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ مرکب )بازوی دولت . یاور دولت . و آن را لقب بزرگان نهند.
-
واژههای مشابه
-
عضدالدوله
لغتنامه دهخدا
عضدالدوله . [ ع َ ض ُ دُدْ دَ/ دُو ل َ ] (اِخ ) احمد میرزابن فتحعلی شاه قاجار، شاهزاده ٔ قاجاری و از رجال قرن سیزدهم هجری در ایران . وی پدر سپهسالار وجیه الدوله میرزا و مؤلف «تاریخ عضدی » است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
عضدالدوله ٔ دیلمی
لغتنامه دهخدا
عضدالدوله ٔ دیلمی . [ ع َ ض ُ دُدْ دَ / دُو ل َی ِ دَ ل َ ] (اِخ ) مغیث الدین فناخسرو ابوشجاع بن رکن الدوله حسن پادشاه مقتدر سلسله ٔ آل بویه . عمادالدوله در سال 338 هَ . ق . جانشینی خود و امارت فارس را به عضدالدوله تفویض نمود. عضدالدوله چون به سال 33...
-
جستوجو در متن
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) پسر حسنویه . از اکراد برزیکانی . او بعد از فوت پدرش (369 هَ . ق .) در قلعه ٔ سرماج مسکن داشت ، نخست با عضدالدوله از در اطاعت درآمد و سپس طغیان کرد و بر اثر لشکرکشی عضدالدوله منکوب شد و برادرش ابوالنجم بدربن حسنویه مورد محبت عضد...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به احمدبن عضدالدوله ... شود.
-
ابوشجاع
لغتنامه دهخدا
ابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) عضدالدوله فناخسروبن رکن الدوله . رجوع به فناخسرو شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن عضدالدولة. رجوع به حسن مرسی شود.
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) لقب عضدالدوله ٔ دیلمی است . خلیفه ٔ عباسی عضدالدوله را به لقب ملک که آنرا بفارسی در آن ایام شهنشاه میگفتند ملقب ساخته بود. (تاریخ عمومی اقبال ص 167).
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) .... همدانی ، مکنی به ابوتغلب . در قرن چهارم هجری مقارن حکومت عضدالدوله ، امیر موصل و اطراف آن بود و هنگامی که عضدالدوله بموصل رفت وی بشام گریخت و بسال 369 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
-
فناخسره
لغتنامه دهخدا
فناخسره . [ ف َن ْ نا خ ُ رَ ] (اِخ ) ابوشجاع عضدالدولة و تاج الملةبن الحسن . (یادداشت مؤلف ). در ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 11 فناخسرو لقب عضدالدوله بصورت فناخسره آمده است . رجوع به فناخسرو شود.
-
واشهر
لغتنامه دهخدا
واشهر.[ ش َ ] (اِخ ) جائی است که در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آنجا که نبرد یسعبن محمّد و عضدالدوله را بازمینماید درباره ٔ آن چنین آمده است : «هزار مرد دیلم از حشم الیسع جدا شدند و به حضرت عضدالدوله پیوستند به ناحیت اصطخر و بعد از آن گروه گروه بر پی ایشان م...
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) احمدبن عضدالدوله ٔ دیلمی از دختر ماناذر پسر جستان .
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عارض شیرازی وزیر صمصام الدولةبن عضدالدولة. رجوع به عبداﷲ... شود.