کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عضاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عضاده
/'ezāde/
معنی
۱. یارویاور؛ معاون.
۲. جانب؛ ناحیه.
۳. کنار راه.
۴. هریک از دو طرف چهارچوب در.
۵. (نجوم) خطکش فلزی با لوحۀ درجهدار که برای اندازهگیری زوایا به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عضاده
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ یا دِ) [ ع . عضاده ] (اِ.) 1 - جانب هر چیز. 2 - ناحیه . 3 - هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. 4 - معاون ، یاور. 5 - قطعه ای است مستطیلی که بر پشت اسطرلاب الصاق شده و آن را به جهت احکام به گردش درآورند. 5 - خط کشی است از چوب یا فنر که ...
-
عضاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عضادَة] [قدیمی] 'ezāde ۱. یارویاور؛ معاون.۲. جانب؛ ناحیه.۳. کنار راه.۴. هریک از دو طرف چهارچوب در.۵. (نجوم) خطکش فلزی با لوحۀ درجهدار که برای اندازهگیری زوایا به کار میرود.
-
واژههای مشابه
-
عضادة
لغتنامه دهخدا
عضادة. [ ع ِ دَ ](ع اِ) عضادة الشی ٔ؛ جانب آن چیز. (منتهی الارب ). عضادةالطریق ؛ جانب راه . (از اقرب الموارد). || بازوی در. (دهار). هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. بازوی در. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضادتان و عضادتین شود. ج ، عضادات ...
-
عضادة
لغتنامه دهخدا
عضادة. [ ع ُ دَ ] (ع ص ) امراءة عضادة؛ زن زشت و درشت بازو. (منتهی الارب ). و رجوع به عُضاد شود.
-
عضادة
دیکشنری عربی به فارسی
تير عمودي چارچوپ , چهار چوپ درب و هر چيز ديگري , ستون , لغاز , تير بيرون امده
-
واژههای همآوا
-
آزاده
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzāde) آزاد، اصیل؛ (در قدیم) نجیب، شریف؛ صالح ؛ (در قدیم) ایرانی؛ (در اعلام) نام زنِ چنگ نوازی در زمان بهرام گور .
-
آزاده
واژگان مترادف و متضاد
آزاد، حر، رها، شریف، فارغ، فتا، مختار، وارسته ≠ بنده، عبد
-
آزاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āzātak] 'āzāde ۱. آزاد.۲. اسیر جنگی ایرانی آزادشده پس از جنگ ایران و عراق.۳. [قدیمی] آزادمرد؛ جوانمرد.۴. [قدیمی] اصیل و نجیب.۵. [قدیمی] وارسته: ◻︎ ز مادر همه جنگ را زادهایم / همه بندهایم ارچه آزادهایم (فردوسی: ۳/۱۰).۶. [قدیمی] آن...
-
آزاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (ص .) 1 - اصیل ، نجیب . 2 - ر ه ا. 3 - فروتن . 4 - فارغ . 5 - سَبُک . 6 - وارسته . 7 - ایرانی .
-
آزاده
لغتنامه دهخدا
آزاده . [ دَ ] (اِخ ) لقب نوذر، پادشاه پیشدادی . || نام کنیزکی چنگ زن ، معشوقه ٔ بهرام گور.
-
آزاده
لغتنامه دهخدا
آزاده . [ دَ / دِ ] (ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه . آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم . فردوسی .چه گفت آن سخنگوی آزاده مردکه آزاده را کاهلی بنده کرد. فردوسی .از ایران جز آزاده هرگز...
-
جستوجو در متن
-
آلیداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: alidade] (نجوم) 'ālidād = عضاده