کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عصیان
/'o(e)syān/
معنی
۱. ترک طاعت.
۲. عدم انقیاد؛ نافرمانی؛ سرپیچی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تمرد، خودسری، سرپیچی، سرکشی، شورش، طغیان، گردنکشی، مخالفت، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ اطاعت، طاعت، فرمانبرداری
برابر فارسی
سرکش
فعل
بن گذشته: عصیان کرد
بن حال: عصیان کن
دیکشنری
rebellion, rebelliousness, revolt, riot, turbulence, uprising
-
جستوجوی دقیق
-
عصیان
لغتنامه دهخدا
عصیان . [ ع ِص ْ ] (ع اِمص ) نافرمانی و بیفرمانی کردن . خلاف طاعت . (منتهی الارب ). خلاف طاعت ، و ترک گفتن انقیاد و فرمانبرداری . (از اقرب الموارد). نافرمانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نافرمان بردار...
-
عصیان
واژگان مترادف و متضاد
تمرد، خودسری، سرپیچی، سرکشی، شورش، طغیان، گردنکشی، مخالفت، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ اطاعت، طاعت، فرمانبرداری
-
عصیان
فرهنگ واژههای سره
سرکش
-
عصیان
فرهنگ فارسی معین
(عِ صْ) [ ع . ] (اِمص .) نافرمانی ، سر - پیچی .
-
عصیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عِصیان] 'o(e)syān ۱. ترک طاعت.۲. عدم انقیاد؛ نافرمانی؛ سرپیچی.
-
عصیان
دیکشنری فارسی به عربی
ذنب
-
واژههای مشابه
-
عصيان
دیکشنری عربی به فارسی
سرپيچي , نافرماني , عدم اطاعت
-
عِصْيَانَ
فرهنگ واژگان قرآن
نافرماني - عصيان (عصيان ، در لغت بمعناي تحت تاثير قرار نگرفتن ، و يا به سختي قرار گرفتن است ، مثلا وقتي گفته ميشود کسرته فعصي معنايش اين است که من آن چيز را من آن چيزرا شکستم ، ولي نشکست ، يعني از عمل من متاثر نشد ، پس عصيان بمعناي متاثر نشدن است ،...
-
عصیان کردن
لغتنامه دهخدا
عصیان کردن . [ ع ِص ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طغیان کردن . سرکشی کردن . عصیان ورزیدن . عاصی شدن : خویشتن را چون فریبی چون نپرهیزی ز دیوچون نهی چون خود کنی عصیان بهانه برقضا. ناصرخسرو.بسا شها که بگشت او ز دوستی ّ ملک بسا امیر که با رای شاه عصیان کرد.مسعود...
-
عصیان نمودن
لغتنامه دهخدا
عصیان نمودن . [ ع ِص ْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عصیان کردن . سرکشی نمودن . عاصی شدن : به تیغ او سپه آرای نیست خواهد شدهر آن کسی که نماید درین ملک عصیان .فرخی (از آنندراج ).آنکس که تو را نداشت طاعت در عصبه ٔ تو نمود عصیان .خاقانی .
-
عصیان آوردن
لغتنامه دهخدا
عصیان آوردن . [ ع ِص ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) سرپیچی کردن . عصیان کردن : که یارد آمد پیش تو از ملوک به جنگ که یارد آورد اندر تو ای ملک عصیان . فرخی .هرکه برتافت عنان از تو و عصیان آورداز در خانه ٔ او دولت برتافت عنان .فرخی (از آنندراج ).
-
عصیان کده
لغتنامه دهخدا
عصیان کده . [ ع ِص ْ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای معصیت و گناهکاری . (ناظم الاطباء) : داده به عساکر شفاعت عصیان کده ها همه به غارت .درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
عصیان گر
لغتنامه دهخدا
عصیان گر. [ ع ِص ْ گ َ ] (ص مرکب ) یاغی . گردنکش . سرکش . عاصی . || گناهکار. (ناظم الاطباء).
-
حزم عصیان
لغتنامه دهخدا
حزم عصیان . [ ح َ م ُ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک حزم النمیرة از بلاد ضباب . (معجم البلدان ).