کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ترباض
لغتنامه دهخدا
ترباض . [ ت ِ ] (ع اِ) عصفر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کافشه و عصفر. (ناظم الاطباء).
-
مریق
لغتنامه دهخدا
مریق . [ م ُرْ رَ ] (ع اِ) حب عصفر. (از اقرب الموارد). گیاهی است که آن را عصفر خریض خوانند. (منتهی الارب ). عصفر. (الفاظ الادویه ). اخریض . (فهرست مخزن الادویه ). بهرمان . بهرم . (ابن البیطار). خریع. کاویشه . کافشه . کاژیره .
-
کسبنا
لغتنامه دهخدا
کسبنا. [ ] (اِ) اسم هندی عصفر است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
تافغا
لغتنامه دهخدا
تافغا. (معرب ، اِ) تافغیت . خِرّیع. قرطم . عصفر. رجوع به تافغیت شود.
-
خریع
لغتنامه دهخدا
خریع. [ خ ِرْ ری ](ع اِ) تافغیت . نبات عصفر. قرطم بهرم . بهرمان . احریض . مریق . (یادداشت بخط مؤلف ) : عصفر است و گفته شود صاحب مفرده گوید که نوعی از خر شف است که به زبان بربری تافغیت خوانند. (اختیارات بدیعی ).
-
بهرم
لغتنامه دهخدا
بهرم . [ ب َ رَ ] (اِ) عُصْفُر. (از ذیل اقرب الموارد). بهرمان . عصفر. احریض . (ابن البیطار). عصفر است که گل کاجیره باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گل کاجیره . (ناظم الاطباء). اسم فارسی گل عصفر است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گل کاج...
-
هسک دانه
لغتنامه دهخدا
هسک دانه . [ هََ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) قرطم . عصفر کاجیره . کاغاله . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
عصفرة
لغتنامه دهخدا
عصفرة. [ ع َ ف َ رَ ] (ع مص ) رنگ کردن جامه را به عصفر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و چنین جامه ای را معصفر گویند. (از اقرب الموارد).
-
کرکمة
لغتنامه دهخدا
کرکمة. [ ک ُ ک ُ م َ ] (ع اِ) پاره ای از عصفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زعفران . (از المعرب ص 291). رجوع به کرکم شود.
-
کابیشه
لغتنامه دهخدا
کابیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) گل کاجیره را گویند و از آن چیزها رنگ کنند و به عربی عصفر خوانند. (برهان ). رجوع به کاجیره شود. به هندی کسنبه گویند. (آنندراج ).
-
بسلی
لغتنامه دهخدا
بسلی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بسل . عصفر و حنا. رجوع به الجماهر چ 1355 هَ . ق . حیدرآباد دکن ص 176 شود.
-
خسق
لغتنامه دهخدا
خسق . [ خ َ س َ ] (اِ) گلی است که آن را به صفاهانی گل کاویشه گویند و به عربی عصفر خوانند. (برهان قاطع). کافشه . کاجیره . گل رنگ . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
احریض
لغتنامه دهخدا
احریض . [ اِ ] (ع اِ) گل رنگ . کافشه . گل کاغاله . گل کاچیره . کازیره . کاجیره . (مهذب الاسماء). کاژیره . عُصفُر. بهرم . بهرمان . مریق . نقد. زعفران ِ بدل و با آن زعفران را غش کنند. در اختیارات بدیعی آمده : احریض بهرم و بهرمان است و خربع و عصفر و مری...
-
گل رنگ
لغتنامه دهخدا
گل رنگ . [ گ ُ ل ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کاجیره . کاچیره . کازیره . گل عصفر. گل کاغاله . بهرمان . کافشه . احریض . و رجوع به کاجیره شود.
-
گل کاغاله
لغتنامه دهخدا
گل کاغاله . [ گ ُ ل ِ ل َ /ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کاجیره . کافشه . عُصفر. گل رنگ . بهرمان . احریض . رجوع به گل کافشه شود.