کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصر مفرغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عصر عدم ثبات
دیکشنری فارسی به عربی
فترة عدم استقرار
-
عصر و شام
فرهنگ گنجواژه
غروب.
-
وضع احکام دینی در هر دوره و عصر
دیکشنری فارسی به عربی
توزيع
-
جستوجو در متن
-
Chalcolithic, Copper Stone Age
مسسنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورهای میان نوسنگی و عصر مفرغ که در آن از سنگ و ابزارهای مسی استفاده میکردند؛ این دوره مرحلۀ گذار میان صنایع عصر سنگ و عصر مفرغ است که با دگرگونیهای فرهنگی و روابط بازرگانی شناخته میشود متـ . عصر مس Copper Age
-
grave field
گورمیدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گورستان باستانی، بهویژه در عصر مفرغ و آهن اروپا، بدون سازههای روزمینی مانند گورنشان یا سنگافراشت (orthostat)
-
enclosed altar
بَروارۀ درونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نوعی برواره مربوط به عصر مفرغ و عصر آهن که در حیاط یا جلوخان (forecourt) مجموعهمعبدها (temple complexes) جای داشته است
-
open altar
بَروارۀ بیرونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نوعی برواره مربوط به عصر مفرغ که علیرغم کارکرد آیینی، مستقل از مجموعهمعبدها (temple complexes) و در خارج آنها جای داشته است
-
Three-Age system/ Three Age system
تقسیمبندی سهگانۀ اعصار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تقسیمبندی دوران پیشازتاریخ به سه عصر پیدرپی سنگ و مفرغ و آهن بر مبنای مادۀ اصلی ماندگاری که برای ابزارسازی در هریک از این سه عصر به کار میرفته است متـ . توالی سهگانۀ اعصار three-age sequence
-
مفرغ
لغتنامه دهخدا
مفرغ . [ م ِ رَ / م َ رَ ] (از ع ، اِ) فلزی مرکب از مس و قلعی یا روی که مجسمه ها و بخاریها و پایه ٔ چراغها و امثال آن ریزند. هفت جوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آلیاژی است از مس و قلع که با آن ابزارهای مختلف و مجسمه تهیه می کنند. مفرغ قدیمی ترین آ...
-
Timber-Grave culture/ Timber Grave culture, Srubnaya culture/ Srubnaya Kultura (ru.)
فرهنگ گورالواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نوع خاصی از فرهنگ گورخانی متعلق به نواحی استپی جنوب روسیه در عصر مفرغ که مشخصۀ آن گورهایی است حاوی بقایای استخوانها و زین و یراق اسب و شواهدی دیگر از پرورش اسب
-
بیسان
لغتنامه دهخدا
بیسان . [ ب َ ] (اِخ ) بیت شان . شهر فلسطین قدیم بر ملتقای دره های اردن و یزرعیل . در اوایل عصر مفرغ مسکون بود (حدود 3000 - 2000 ق .م .)، و بقایای فراوان از دوره ٔ پیش از بنی اسرائیل دارد. در زمان حتی ها و در اوایل تاریخ مصر اهمیت داشت . مدتها بین کن...
-
فلز
لغتنامه دهخدا
فلز. [ ف ِ ل ِزز ] (ع اِ) مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند. || ریم آهن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگریزه . (منتهی الارب ). || گوهر کانی هرچه باشد، یا هرچه گداز دهد از آن ، یا هرچه آن را کیر [ دمه ٔ آهنگری ]، دود سازد وقت گداختن . || ض...
-
دوره
لغتنامه دهخدا
دوره . [ دَ / دُو رَ / رِ ] (از ع ، اِ) پیرامون . پیرامن . گرد. گرداگرد. دور. حول . (یادداشت مؤلف ). || دایره . (ناظم الاطباء) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی .- مهمانی دوره ؛ مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت . (یادداشت ...
-
مس
لغتنامه دهخدا
مس . [ م ِ ] (اِ) نحاس . جوهری باشد از فلزات که دیگ و طبق و غیره از آن سازند و ارباب صنعت که کیمیاگران باشند آن را طلا کنند. (برهان ). یکی از اجساد صناعت کیمیا، و در صنعت کیمیا از آن به زهره کنایت کنند. (از مفاتیح العلوم ). فلزی باشد که چون خالص باشد...
-
صنایع
لغتنامه دهخدا
صنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز هربدایعی که بجوئی بر او نشان . فرخی .و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد مح...