کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسری
لغتنامه دهخدا
اسری . [ اَ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ اسیر. بردگان .
-
اسری
لغتنامه دهخدا
اسری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سری . رونده تر: اسیر من الامثال و اسری من الخیال . (عقدالفرید ج 1 ص 121 حاشیه ). - امثال : اسری من الخیال ، اسری من انقد ؛ کلاهما من السری و انقد اسم للقنفذ و القنفذ لاینام اللیل بل یجول لیله اجمع و یقال فی م...
-
اسری
لغتنامه دهخدا
اسری .[ اَ را ] (اِخ ) (سوره ٔ...) سوره ٔ بنی اسرائیل . و آن سوره ٔ هفدهم از قرآن پس از نحل و پیش از کهف است .
-
اصری
لغتنامه دهخدا
اصری . [ اَ ص ِرْ را ] (ع اِمص ) نیک عزیمت بر کاری و جِدّو ثبات و دوام بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صِرّی ̍. رجوع به صِرّی ̍ شود. یقال : انها منی صری ؛ ای عزیمة و جد، و در آن لغات است : اَصِرّی ̍ و صِرّی و اَصِرّی و... و هی مشتقة من الاصرار...
-
اصری
لغتنامه دهخدا
اصری . [ اَ ص ِرْ ری ] (ع اِمص ) رجوع به اَصِرّی ̍ و صِرّی ̍ شود.
-
جستوجو در متن
-
مدروز
دیکشنری فارسی به عربی
عصري
-
خوش سلیقه
دیکشنری فارسی به عربی
عصري
-
contemporaneity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معاصر، معاصر بودن، هم عصری
-
شیک
دیکشنری فارسی به عربی
اناقة , انتفاخ , انيق , عصري
-
synchrony
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هماهنگ، انطباق، تقارن، همگاهی، هم زمانی، هم عصری، هم اهنگی
-
اشج
لغتنامه دهخدا
اشج . [ اَ ش َج ج ] (اِخ ) عبدی . رجوع به اشج عصری شود.
-
اشج
لغتنامه دهخدا
اشج . [اَ ش َج ج ] (اِخ ) عبدالقیس . رجوع به اشج عصری شود.
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ص َ] (اِخ ) ابن عوف بن عمرو، از بنی أفصی بن عبدالقیس . جدی است جاهلی و بسیاری به وی نسبت دارند، از آن جمله است منذربن عائذ صحابی ، که به أشج عصری شهرت دارد،و خلیدبن حسان عصری . (از الاعلام زرکلی از اللباب ).
-
جاریة
لغتنامه دهخدا
جاریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن جابر عصری . ابن حجر آرد: رشاطی او را جزء وفد عبدقیس آورده است و ابن منده او را بنام جویریه عصری ذکر کرده و بگمان من این دو یک تن اند - انتهی . (الاصابة ج 1 ص 227).
-
کعب
لغتنامه دهخدا
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن شبیب عصری مکنی به ابوسلیمان از تابعان بود. (یادداشت مؤلف ).