کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصبیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عصبیت
/'asabiy[y]at/
معنی
۱. تعصب.
۲. [قدیمی، مجاز] خصومت؛ تعصبآلود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حمیت، مردانگی
۲. تندمزاجی، خشم، سودا
۳. تعصب، قومگرایی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصبیت
لغتنامه دهخدا
عصبیت . [ ع َ ص َ بی ی َ ] (ع اِمص ) عَصَبیّة. حمایت و طرفداری و مدافعه از کسی که خود را به شخص بستگی داده و یا شخص بدان بستگی دارد. (ناظم الاطباء). تعصب ،و اصل آن ، خصلتی است منسوب به عَصَبة که آن خویشان شخص باشند از جانب پدر، و در واقع آنان کسانی ه...
-
عصبیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. حمیت، مردانگی ۲. تندمزاجی، خشم، سودا ۳. تعصب، قومگرایی
-
عصبیت
فرهنگ فارسی معین
(عَ صَ یَّ) [ ع . عصبیة ] (مص جع .) تعصب .
-
عصبیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عصبیّة] 'asabiy[y]at ۱. تعصب.۲. [قدیمی، مجاز] خصومت؛ تعصبآلود.
-
واژههای همآوا
-
اثبیت
لغتنامه دهخدا
اثبیت . [ اِ ] (اِخ ) زمینی است یا آبی است بنی یربوع را یا بنی محل بن جعفر را.
-
اصبیة
لغتنامه دهخدا
اصبیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ صَبی ّ. (قطرالمحیط) (منتهی الارب ). کودکان . رجوع به صبی ّ شود.
-
جستوجو در متن
-
قومگرایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عصبیت ۲. ملتگرایی، ملیتگرایی
-
تندمزاجی
واژگان مترادف و متضاد
تندخویی، سودا، عصبیت، عصبانیت، غضب ≠ سلیمالنفسی
-
تعصب ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانبداری کردن، طرفداری کردن، هواداری کردن ۲. عصبیت به خرج دادن، تعصب نشاندادن
-
تندخویی
واژگان مترادف و متضاد
بداخلاقی، بدخویی، تندمزاجی، سودا، سودایی، عصبانیت، عصبیت، غضب ≠ خوشاخلاقی، خوشخلقی
-
خشم
واژگان مترادف و متضاد
برآشفتگی، برافروختگی، تاو، تغیر، تندخویی، سخط، طیره، عصبانیت، عصبیت، غضب، غیظ، قهر ≠ مهر
-
حمیت
واژگان مترادف و متضاد
آزادگی، آزادمنشی، بزرگواری، بلندهمتی، پایمردی، تعصب، جوانمردی، حریت، رادی، عرق، عصبیت، غیرت، غیرتمندی، فتوت، مروت ≠ ناجوانمردی
-
برآشفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازکورهدررفتن، خشمگین شدن، ۲. خشم گرفتن، غضب کردن، تندی کردن ۳. متغیر شدن ۴. خشم، عصبانیت، تغیر، عصبیت