کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصبية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عصبية
معنی
زياده روي , بي اعتدالي , افراط
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصبية
دیکشنری عربی به فارسی
زياده روي , بي اعتدالي , افراط
-
واژههای مشابه
-
خلية عصبية
دیکشنری عربی به فارسی
رشته مغزي و ستون فقراتي , ياخته عصبي
-
جستوجو در متن
-
رشته مغزی و ستون فقراتی
دیکشنری فارسی به عربی
خلية عصبية
-
یاخته عصبی
دیکشنری فارسی به عربی
خلية عصبية
-
بی اعتدالی
دیکشنری فارسی به عربی
تبذير , زيادة , عصبية
-
زیاده روی
دیکشنری فارسی به عربی
انغماس , تبذير , عصبية
-
افراط
دیکشنری فارسی به عربی
انغماس , تبذير , رتوش , زيادة , عصبية
-
عصبیت
فرهنگ فارسی معین
(عَ صَ یَّ) [ ع . عصبیة ] (مص جع .) تعصب .
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظَ ف َ رَ ] (ع اِ) ناخنه ٔ چشم . علتی در چشم . پرده ای است که از ماق (گوشه ٔ انسی چشم ) به سفیدی تا سیاهی چشم کشیده شود. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ناخنه و آن عبارت است از زیاده ٔ عصبیه ای که درگوشه های چشم پیدا شده ، و چندان مدّ و بسط پ...
-
عصبیت
لغتنامه دهخدا
عصبیت . [ ع َ ص َ بی ی َ ] (ع اِمص ) عَصَبیّة. حمایت و طرفداری و مدافعه از کسی که خود را به شخص بستگی داده و یا شخص بدان بستگی دارد. (ناظم الاطباء). تعصب ،و اصل آن ، خصلتی است منسوب به عَصَبة که آن خویشان شخص باشند از جانب پدر، و در واقع آنان کسانی ه...
-
باسلیقون
لغتنامه دهخدا
باسلیقون . [ ] (اِ) کحل روشنایی . سرمه ٔ روشنایی . (یادداشت مؤلف ). از سرمه های شاهانه است که آن را ابقراط ساخت . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 71) - باسلیقون صغیر ؛ منافع اومثل منافع کبیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل کحلیات ص 345). - باسلیقون کبیر ؛ از تا...
-
ضلال
لغتنامه دهخدا
ضلال . [ض َ ] (ع مص ) گمراه شدن . (تاج المصادر) (دهار) (زوزنی ). گمراه گشتن . بیراه شدن . (زوزنی ). || ضایع ماندن . (منتخب اللغات ). ضایع شدن . (دهار) (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). مردن . ||...