کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عصبه
/'asabe/
معنی
قوموخویش مرد؛ خویشاوندان شخص از طرف پدر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصبه
فرهنگ فارسی معین
(عَ صَ بَ یا بِ) [ ع . عصبة ] (اِ.) خویشاوندان شخص از سوی پدر.
-
عصبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عصبَة، جمع: عَصَبات] [قدیمی] 'asabe قوموخویش مرد؛ خویشاوندان شخص از طرف پدر.
-
عصبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عصبَة] [قدیمی] 'osbe جماعتی از مردان، اسبان، یا پرندگان؛ جماعت؛ گروه.
-
عصبه
واژهنامه آزاد
« عُصبَة » از عصب به معنی رشته های محکم است، پس در این واژه دو مفهوم نهفته است 1- استحکام که اصل معنی واژه است 2- رشته که ویژگی استحکام است، یعنی آن استحکام و دوامی را گویند که از چند جهت بصورت رشتهای مختلف دوام می گیرد، درقرآن آمده «نحن عصبة» یعنی ...
-
واژههای مشابه
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع َ ص َ ب َ ] (اِ) ریحانی است که آن را جم اسفرم خوانند، و بعضی گویند لبلاب است که عشق پیچان باشد. (برهان ). جم سفرم است ،و گویند لبلاب است که به یونانی فسوس گویند. (از اختیارات بدیعی ). ریحان سلیمان ، و گویند لبلاب است . (الفاظ الادویة). جم ا...
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع َ ص َ ب َ ] (ع اِ) واحد عَصَب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصب شود. || پسران و خویشان نرینه از جانب پدر، و آنان را عصبة بدین جهت نامیده اند که او را احاطه میکنند، پدر یک طرف و فرزند یک طرف و عم یک طرف و برادر طرفی دیگر. و ...
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع َ ص َ ب َ / ع ُ ص َ ب َ ] (اِخ ) منزلی است غربی ِ مسجد قبا. مُعَصّب نیز نامند آنرا. (از منتهی الارب ). نام قلعه ای است و آن جایگاهی است در قُباء، و آن را معصب نیز گفته اند. (از معجم البلدان ).
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) هیئت عمامه بستن . (منتهی الارب ). اسم الهیئة است از فعل اعتصب ، بمعنی بستن عصابة،چون عِمّة است در وزن و معنی . (از اقرب الموارد).
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) از ده تا چند عدد از مرد و اسب ومرغ . (منتهی الارب ). گروه . (نصاب ). گروه از ده تا چهل . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). بمعنی عصابة است در مردان و اسبان و مرغان . (از اقرب الموارد) : اذ قالوا لَیوسف و أخوه أحب ّ اًلی أبین...
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة.[ ع َ ص َ ب َ ] (اِخ ) ابن هصیص بن حی بن وائل بن جشم بن مالک بن کعب بن قین بن جسر. جدّی است جاهلی و بطنی از قضاعه را تشکیل میدهد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عُصْبَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
گروهي نيرومند و منسجم (جماعتي است که در باره يکديگر تعصب داشته باشند ، و از نظر عدد شامل جماعتي ميشود که از ده کمتر و از پانزده نفر بيشتر نباشد ، بعضي هم بين دو و چهل نفر را گفتهاند ، و به هر حال همانند کلمات ، قوم ، رهط و نفر ، جمعي است که مفرد ندار...
-
عصبة
واژهنامه آزاد
استحقاق
-
واژههای همآوا
-
اصبح
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - خوب رو، زیبارو. 2 - مویی که سفید مایل به سرخ باشد.