کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصبات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصبات
لغتنامه دهخدا
عصبات . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ عَصَبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پسران و خویشان که در شرع برای ایشان فریضه ای مقرر نباشد و در صورت تنهایی همه مال را وارث باشند. رجوع به عصبة شود : چون نوبت به سلطان محمود رسید آن ظلم برانداخت و رضا نداد که هر کجا...
-
واژههای همآوا
-
اثبات
واژگان مترادف و متضاد
۱. تایید، ثبوت ۲. ثابت، محرز، مدلل ≠ نفی
-
اسباط
واژگان مترادف و متضاد
احفاد، اولاد، فرزندان، نبیرگان، نوادگان
-
اثبات
فرهنگ واژههای سره
پایستن، اُستوانش، اُستانش
-
اسباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سِبط] [قدیمی] 'asbāt = سبط
-
اثبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'asbāt اشخاص مورد اعتماد.
-
اثبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esbāt ۱. پابرجا کردن.۲. معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونهای که دیگران آن را بپذیرند؛ ثابت کردن؛ به ثبوت رساندن.۳. قرار دادن.۴. نوشتن.
-
اثبات
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ثابت گردانیدن . 2 - نام نویسی در دفتر لشکر و سپاه .
-
اثبات
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (ص .) جِ ثَبَت ؛ معتمدان .
-
اسباط
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ سبط ؛ پسران پسر و پسران دختر.
-
اثبات
لغتنامه دهخدا
اثبات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَبَت . مردمان استوارداشته . معتمدان : فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
اثبات
لغتنامه دهخدا
اثبات . [ اِ ] (ع مص ) نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. (منتهی الارب ). || بجای بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) : حل ّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. (تاریخ بیهقی ). || دور نشدن بیماری ازکسی : اثبته السقم . || قرار دادن . (منتهی الارب ). || درست...
-
اثباط
لغتنامه دهخدا
اثباط. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَبِط. (منتهی الارب ).
-
اثباط
لغتنامه دهخدا
اثباط. [ اِ ] (ع مص ) اثباط مرض کسی را؛ مفارقت نکردن بیماری از وی .