کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصاره گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چلیدن،چلوندن
لهجه و گویش تهرانی
فشردن ،عصاره گرفتن
-
چلاندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فشردن، فشاردادن ۲. عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن ۳. لهیدن
-
چلانیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص م .) فشار دادن ، عصاره گرفتن .
-
افشردن
فرهنگ فارسی معین
(اَ شُ دَ) (مص م .) 1 - عصاره گرفتن . 2 - محکم کردن .
-
مقتطف
دیکشنری عربی به فارسی
برگزيدن و جداکردن , گلچين کردن , قطعه ء منتخب , عصاره گرفتن , بيرون کشيدن , استخراج کردن , اقتباس کردن , شيره , عصاره , زبده , خلا صه
-
آب گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) 1 - (مص م .) عصاره گرفتن ، استخراج شیرة میوه . 2 - (مص ل .) به آبرو و اعتبار رسیدن .
-
انبیق
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ معر. ] (اِ.) ظرفی است برای تقطیر مایعات و گرفتن عصاره و عرق .
-
عصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'asr ۱. فشردن چیزی برای گرفتن آب یا شیرۀ آن.۲. (اسم) آب و عصاره.
-
لیموفشاره
لغتنامه دهخدا
لیموفشاره . [ ف ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آلتی جهت گرفتن عصاره ٔ لیمو و نظایر آن .
-
يَعْصِرُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
عصاره میوه می گیرند - شیر می دوشند (يعصرون از ماده عصر است که به معناي روغنکشي و آبگيري بوسيله فشار دادن است ، مانند گرفتن آب انگور و خرما جهت شيره و امثال آن ، و گرفتن روغن زيتون و کنجد جهت خوردن و يا مصرف چراغ و امثال آن ، و ممکن است مراد از آن ، د...
-
بسل
لغتنامه دهخدا
بسل . [ ب َ] (ع مص ) ملامت کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملامت و نکوهش . (ناظم الاطباء). || بیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیختن با غربال . (ناظم الاطباء). || شتابانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سخت شدن . (منتهی الا...
-
چرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - به وسیلة دستگاه مخصوص عصارة چیزی را گرفتن . 2 - با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن . 3 - به وسیلة دستگاهی گوشت را ریزریز کردن . 4 - در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن .
-
روغنگیری
لغتنامه دهخدا
روغنگیری . [ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل روغن گیر. فشردن چیزی برای بیرون کردن عصاره و روغن آن . || گرفتن روغن به قدر لزوم برای ماشین و دوچرخه و چراغ و جز آن . (از یادداشت مؤلف ). به قدر نیاز روغن در ماشین ریختن .- روغنگیری کردن چرخ و غیره ...
-
گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گرتن ، بلوچی ژیرگ و ژیرغ ، سریکلی وغرئیغ - ام و رک هوبشمان ایضاً و نیز پهلوی گریفتن . «تاوار...
-
آب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) مایعی است شفاف ، بی طعم و بی بو، مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن ؛ o 2 H ، در باور قدما یکی از چهار عنصر «آب ، آتش ، باد، خاک » محسوب می شده . معانی کنایی آب : 1 - آبرو. 2 - جلا، درخشندگی . 3 - رونق . 4 - اشک . 5 - عرق . 6 - نازکی . ...