کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصاة
لغتنامه دهخدا
عصاة. [ ع َ ] (ع اِ) «عصا» است در لهجه ٔ عراقی . و فراء گوید آن اولین لحنی است که در عراق شنیده شد،چه آنان میگفتند «هذه عصاتی ». (از اقرب الموارد).
-
عصاة
لغتنامه دهخدا
عصاة. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاصی . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). عُصات . رجوع به عاصی و عصات شود.
-
واژههای مشابه
-
عَصَاهُ
فرهنگ واژگان قرآن
عصايش
-
واژههای همآوا
-
عصات
لغتنامه دهخدا
عصات . [ ع ُ ] (ع ص ،اِ) عصاة. ج ِ عاصی . (غیاث اللغات ). سرکشان و نافرمانان و یاغیان . رجوع به عاصی و عصاة شود : کی بدیدندی عصات آن معجزات معصیت طاعت شد ای قوم عصات .مولوی .
-
اساة
لغتنامه دهخدا
اساة. [ اُ ](ع ص ، اِ) ج ِ آسی . طبیبان . پزشکان . اطباء. اِساء.
-
عصات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عُصاة، جمعِ عاصی] [قدیمی] 'osāt = عاصی
-
جستوجو در متن
-
عصات
لغتنامه دهخدا
عصات . [ ع ُ ] (ع ص ،اِ) عصاة. ج ِ عاصی . (غیاث اللغات ). سرکشان و نافرمانان و یاغیان . رجوع به عاصی و عصاة شود : کی بدیدندی عصات آن معجزات معصیت طاعت شد ای قوم عصات .مولوی .
-
عشزان
لغتنامه دهخدا
عشزان . [ ع َ ش َ ] (ع مص ) به رفتار بریده پا رفتن . (از منتهی الارب ). راه رفتن بسان شخص بریده پای . (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). || بر چوب دستی تکیه نمودن . (از منتهی الارب ): عشز علی عصاه ؛ بر عصای خود تکیه کرد. (از اقرب الموارد).
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذَ ] (ع مص ) زدن بر گردن کسی . یا زدن بر زنخ کسی . بر زنخدان زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ذقن علی یده و ذقن علی عصاه ؛ نهاد زنخ خویش را بر دست خود.نهاد زنخ خود را بر چوبدست . || به عصا زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر حلق زدن .
-
عاصی
لغتنامه دهخدا
عاصی . (ع ص ) گناهکار و نافرمان . ج ، عُصاة. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : بدانسته بودم همه پیش ازین که عاصی بخواهد شد او همچنین . فردوسی .چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست . ناصرخسرو.عاصیان از گناه توبه کنندعارفان...
-
اخلی
لغتنامه دهخدا
اخلی . [اَ لا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خلو و خلاء. خالی تر.- امثال :اخلی من جوف حِمار ؛ قالوا هو رجل من عاد و جوفه واد کان یحله ذوماء و شجر فخرج بنوه یتصیدون فاصابتهم صاعقة و اهلکتهم فکفر و قال لااعبد رباً فعل ذا ببنی ّ. ثم دعا قومه الی الکفر فمن ع...
-
ارخ
لغتنامه دهخدا
ارخ . [ اَ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از عصاة ارمنی عهد داریوش بزرگ . داریوش در بند چهاردهم ستون سوم کتیبه ٔ بیستون گوید: «زمانی که من در پارس و ماد بودم ، در دفعه ٔ دوم بابل از من برگشت . مردی ارخ نام ارمنی ، پسر هَل دیت َ در بابل بر من یاغی شد. محلی هست ...