کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشق نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 228 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 214 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)0
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات و پشم است . ساکنان این ده از طایفه ٔ غیب غلام چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 986 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 124 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 141 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و صیفی و چغندرقند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی مرکز بخش دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 463 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. آب مزروعی آن از قنوات تأمین میشود. ساکنان آن از طوایف عرب ، قاضی ، طاقارشکم ، غضنفری میباشند. این دهستان از 69 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل میگردد و مجموع نفوس آن در حدود 16394 تن است...
-
عشق آرنده
لغتنامه دهخدا
عشق آرنده . [ ع ِ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) عاشق ، عِشّیق ؛ بسیار عشق آرنده . (منتهی الارب ).
-
عشق آفرین
لغتنامه دهخدا
عشق آفرین . [ ع ِ ف َ ] (نف مرکب ) عشق آفریننده . آنکه با زیبائی خود در کسان تولید عشق کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
عشق آمیز
لغتنامه دهخدا
عشق آمیز. [ ع ِ ] (ن مف ) آمیخته به عشق : در اثنای رقعه کلمات دلاویز و سخنان عشق آمیز درج کرد. (سندبادنامه ص 103).
-
عشق انگیز
لغتنامه دهخدا
عشق انگیز. [ ع ِ اَ ] (نف مرکب ) عشق انگیزنده . برانگیزنده ٔ عشق و شیفتگی : شقایقهای عشق انگیز پیشاپیش طاووسان بسان قطره های قیر باریده براخگرها.منوچهری .
-
عشق باخت
لغتنامه دهخدا
عشق باخت . [ ع ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق شود : آفتی نبود بتر از ناشناخت تو برِ یار و ندانی عشق باخت .مولوی .
-
عشق باره
لغتنامه دهخدا
عشق باره . [ ع ِ رَ / رِ ](ص مرکب ) کسی که عشق را دوست دارد. عاشق پیشه . (فرهنگ فارسی معین ). عشق پرداز. (از آنندراج ) : دلی که عشق نبازد ز سنگ خاره بودچه دولتی بود آن دل که عشقباره بود.شرف شفروه (از آنندراج ).
-
عشق بازی
لغتنامه دهخدا
عشق بازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عشقباز. عاشقی . غَزَل . (منتهی الارب ). عشق ورزی . معاشقه . مغازله . تصابی . مهرورزی : عشقبازی کن و سیکی خور و برخند بر آن که تو را گوید سیکی مخور و عشق مباز. فرخی .دل دوش هزار چاره سازی میکردبا وعده ٔ دوست عشق باز...