کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشق رسانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عشق پرستی
لغتنامه دهخدا
عشق پرستی . [ ع ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عشقبازی به حد افراط. پرستش عشق . دلدادگی مفرط : اول کاین عشق پرستی نبوددر عدم آوازه ٔ هستی نبود.نظامی .
-
عشق سنجی
لغتنامه دهخدا
عشق سنجی . [ ع ِ س َ ] (حامص مرکب ) سنجش و قیاس شیفتگی و دلدادگی : مرا در عشق سنجی با برهمن سزد زین غم اگر زنار بندم .صائب (ازآنندراج ).
-
عشق نامه
لغتنامه دهخدا
عشق نامه . [ ع ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ عاشقانه . (فرهنگ فارسی معین ). شیفتگی نامه . محبت نامه : بالای هزار عشق نامه آراسته شد به نوک خامه .نظامی .
-
عشق نوازی
لغتنامه دهخدا
عشق نوازی . [ ع ِ ن َ ] (حامص مرکب )زمزمه ٔ عاشقی کردن . نوای عاشقی دردادن : رموز عشق نوازی نه کار هرمرغی است بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش .حافظ.
-
عشق ورزی
لغتنامه دهخدا
عشق ورزی . [ ع ِ وَ ] (حامص مرکب ) عشق ورزیدن . تعشق . تصابی .
-
love object
کامینۀ عشق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، فردی که محبوب آنمن است
-
genital love
عشق بالغانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] عشق به جنس مخالف در مرحلهای که فرد به رشد کامل جنسی رسیده باشد
-
عشق باختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عشق ورزیدن ، دوستی کردن .
-
تب عشق
لغتنامه دهخدا
تب عشق . [ ت َ ب ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بیماری عشق . سوز و التهاب عشق . آتش عشق . درد عشق : غم عشق بر عیش پیرایه بست تب عشق در مغز صحت نشست .معروف ظهوری (از بهار عجم ) (از آنندراج ).
-
دره عشق
لغتنامه دهخدا
دره عشق . [ دَرْ رَ ع ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 38هزارگزی جنوب خاوری اردا و 30هزارگزی راه دوپلان . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رباط عشق
لغتنامه دهخدا
رباط عشق . [ رُ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد دارای 68 تن جمعیت . آب این ده از قنات تأمین میشود و فرآورده ٔ عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). و رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 201 شود.
-
مرغ عشق
لغتنامه دهخدا
مرغ عشق . [ م ُ غ ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ برشوندگان که دارای قدی کوچک است (کمی بزرگتر از گنجشک ). اصل این پرنده از استرالیا است و مانند طوطی دارای منقاری خمیده و برگشته است . دمش نسبةً طویل و پرهایش به رنگهای سبز و زر...
-
خرگاه عشق
لغتنامه دهخدا
خرگاه عشق . [ خ َ هَِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عشق است : یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجددست محبت آنجا خرگاه عشق چون زد؟سعدی .
-
عشق آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ešq[']āfarin عشقآفریننده؛ آنکه با زیبایی خود عشق و دلدادگی در مردم ایجاد میکند.
-
عشق باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ešqbāz عاشق؛ عاشقپیشه؛ کسی که عشقبازی میکند؛ آن که کارش عشقورزی است: ◻︎ تو که در بند خویشتن باشی / عشقبازی دروغزن باشی (سعدی: ۱۳۴).