کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشق افلاطونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عشق زدن
لغتنامه دهخدا
عشق زدن . [ ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح رنود، به منزله ٔ سلام گفتن بود که گاه بمعنی مشهور آید که فعل شرعی است و گاه بجای الوداع استعمال کنند. (آنندراج ).عشق گفتن . رجوع به عشق و عشق گفتن شود : عشق زد شمع که ای سوختگان خوش باشیدشعله هم آب بقائی ا...
-
عشق ظاهری
لغتنامه دهخدا
عشق ظاهری . [ ع ِ ق ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان عشق مجازی است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق مجازی شود.
-
عشق عفیف
لغتنامه دهخدا
عشق عفیف . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که سرچشمه ٔ آن حس زیبایی مطلق باشد مِن حیث الذات ، و آن اعلی درجه ٔ عشق انسان است . در مقابل عشق وضیع. (از فرهنگ علوم عقلی ).
-
عشق عقلی
لغتنامه دهخدا
عشق عقلی . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که مبداء آن توجه به ذات حق تعالی باشد و مخصوص مقربان درگاه اوست . (فرهنگ علوم عقلی ).
-
عشق گفتن
لغتنامه دهخدا
عشق گفتن . [ ع ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سلام کردن . (ناظم الاطباء). به معنی مصدر عشق زدن است . (از آنندراج ). رجوع به عشق و عشق زدن شود : ز من عشقی بگو دیوانگان عشق راوحشی که من زنجیر کردم پاره از دارالشفا رفتم . وحشی (از آنندراج ).به بوستان تو عشقی بل...
-
عشق معنوی
لغتنامه دهخدا
عشق معنوی . [ ع ِق ِ م َ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان عشق روحانی است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق روحانی شود.
-
عشق نمودن
لغتنامه دهخدا
عشق نمودن . [ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عشق ورزیدن . عشق کردن . تعشّق . (تاج المصادر بیهقی ). تغزّل . (تاج المصادر بیهقی ): تعاشق ؛ همدیگر عشق نمودن . (منتهی الارب ).
-
عشق ورزیدن
لغتنامه دهخدا
عشق ورزیدن . [ ع ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) عشقبازی کردن . عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). تعشق . تغازل : در خاطر من که عشق ورزدعالم همه حبه ای نیرزد. نظامی .غم دو زلف تو بر لاله حلقه بر حلقه به سنگ خاره درآموخت عشق ورزیدن . سعدی .عافیت میبایدت چشم از نکو...
-
عشق وضیع
لغتنامه دهخدا
عشق وضیع. [ ع ِ ق ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی حیوانی است . در مقابل عشق عفیف . این عشق از انواع عشق پست حیوانی است که غرض عمده ٔ آن اطفاء شهوات حیوانی است . (فرهنگ علوم عقلی ).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) شهری است در اتحاد جماهیر شوروی (سابق ) واقع در نزدیکی مرز ایران و شوروی ، در کنار راه آهن ، کرسی ترکمنستان . این شهر یکصدوهفتادهزار تن سکنه دارد و دارای دانشگاه است و تولیدات آن صنایع نساجی از قبیل پنبه و ابریشم و نیز مواد غذ...
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 170 تن . آب آن از چشمه ٔ محلی و رود هراز. محصول آن برنج و کنف ومختصری غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 228 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 214 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)0
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات و پشم است . ساکنان این ده از طایفه ٔ غیب غلام چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
عشق آباد
لغتنامه دهخدا
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 986 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).