کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عشرین
/'ešrin/
معنی
بیست؛ عدد بیست.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عشرین
لغتنامه دهخدا
عشرین . [ ع ِ ] (ع عدد، ص ، اِ) بیست . از اعداد عقود اصلی و ترتیبی ، در حالت نصب و جر، که در زبان فارسی رعایت این حالت نشود. رجوع به عشرون شود : سقراط اگر به رجعت بازآیدعشری گمان بریش ز عشرینم . ناصرخسرو.بر در تسعین کنند جنگ شبانروزدرگه عشرین ز جنگ ه...
-
عشرین
لغتنامه دهخدا
عشرین . [ ع ِ رَ ن ِ ] (ع اِ) مثنای عِشر، یعنی شانزده روز فاصله . (از ناظم الاطباء). رجوع به عِشر شود.
-
عشرین
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) بیست (20).
-
عشرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ešrin بیست؛ عدد بیست.
-
جستوجو در متن
-
عشری
لغتنامه دهخدا
عشری . [ ع ِ ری ی َ ] (ع اِ مرکب ) (از: عشرین + ی ، ضمیر متکلم ) بیست عدد من . (از ناظم الاطباء).
-
احد و عشرون
لغتنامه دهخدا
احد و عشرون . [ اَ ح َ دَ وَ ع ِ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) احد و عشرین . بیست ویک .
-
بستم
لغتنامه دهخدا
بستم . [ ب ِ ت ُ ] (ص ، ق ) ترجمه ٔ عشرین است . (آنندراج ).بیستم . (ناظم الاطباء). عدد ترتیبی در مرحله ٔ بیست .
-
لیر
لغتنامه دهخدا
لیر. (اِ) مسکوکی در ایتالی . الفرنک الایطالی وهو اللیرة ایضاً. انما استعمل بعض کتاب العصر اللیر لکی لاتلتبس باللیرة التی اغلبها یکون ذهباً و اللیر فضة و کانت اللیرة تساوی فی اول الامر عشرین لیراً و اللیر عشرین قرشاً رائجاً. (النقود العربیة ص 229).
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ِ ] (عدد، اِ) مخفف بیست که ترجمه ٔ عدد عشرین است . (غیاث ) (آنندراج ) (شعوری ج 1 ورق 200). بیست . دو دفعه ده . (ناظم الاطباء). عدد بیست که لفظ دیگرش عشرین است لفظ مذکور مخفف بیست است و در فارسی هندوستان همان مخفف (بست ) در تکلم و نثرهم استع...
-
اعطف
لغتنامه دهخدا
اعطف .[ اَطَ ] (ع ن تف ) مهربانتر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :اعطف من ام احدی و عشرین (یعنی مرغ ). (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جزولی
لغتنامه دهخدا
جزولی . [ ج َ ] (اِخ ) ابوعلی بن احمد. او راست : شرح لاحد و عشرین کلمة یکثر وجودها فی الکلام . وی متن «قواعد الاعراب »ابن هشام را نیز تلخیص کرد. (از معجم المطبوعات ).
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) صاحب حبیب السیر گوید: در جمادی الاول سنه ٔ سبع و عشرین و خمسمائه (527 هَ . ق .). حسن گرگانی بر دست ابومنصور و ابراهیم خیرآبادی متوجه عالم ابدی گردید.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم دیری شافعی . خطیب و امام . او راست : مثیرالغرام فی زیارة الخلیل علیه السلام ، مختصر علی سبعة و عشرین فصلاً. (کشف الظنون ).
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ترک وی با جمعی لشکریان قاهر خلیفه را در اواسط جمادی الاول سنه ٔ اثنی و عشرین و ثلثمائة (322 هَ . ق .) خلع کردند و میل کشیدند. (تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 344).