کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عشرم
لغتنامه دهخدا
عشرم . [ ع َ رَ ] (ع ص ) سخت درشت . (منتهی الارب ). خشن شدید. (از اقرب الموارد).
-
عشرم
لغتنامه دهخدا
عشرم . [ ع َ ش َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) تیر درگذرنده . (منتهی الارب ) . رجوع به عشرب شود. || شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
اشرم
لغتنامه دهخدا
اشرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابرهةبن صباح مکنی به ابویکسوم و ملقب به اشرم . از ملوک بنی حِمْیَر بود که در یمن سلطنت میکردند. وی را از آن روی اشرم گفتند که در جنگ با اریاط فرمانروای پیشین یمن ابرو و بینی و چشم و لب او مجروح گردید و آثار جراحت بر آنها نمودا...
-
اشرم
لغتنامه دهخدا
اشرم . [ اَ رَ ] (ع ص ) رجل اشرم ؛ مرد کفته بینی . (منتهی الارب ). مؤنث : شَرْماء. ج ، شُرْم . (اقرب الموارد).
-
اشرم
لغتنامه دهخدا
اشرم . [اَ رَ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن محمدبن هانی خراسانی سپس بغدادی حنبلی معروف به اشرم . از فقیهان و محدثان اخباری بود و در سال 270 هَ . ق . درگذشت . او راست : کتاب التاریخ . کتاب السنن در فقه برحسب مذهب احمد و شواهدی از حدیث . کتاب العلل در حدیث . ...
-
جستوجو در متن
-
عشارم
لغتنامه دهخدا
عشارم . [ ع ُ رِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عشارب . عشرم . و رجوع به عشارب و عشرم شود. || (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
-
گل عشر
لغتنامه دهخدا
گل عشر. [گ ُ ل ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سر عشر یعنی کاغذی که معلم برای اطفال ابجدخوان ده آیه ٔ قرآنی بر آن نویسد و دایره ای بر آن کشد. (آنندراج ) : کلام بلبلان نظم را گرچه گل عشرم بود عشر عشیری از قلیل او کثیری .علی نقی کمره ای (از آنندراج ).
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...