کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشرت آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عشرت فزا
لغتنامه دهخدا
عشرت فزا. [ ع ِ رَف َ ] (نف مرکب ) عشرت فزای . عشرت فزاینده : همیشه تا صفت بزم و رزم باشد خوش بگوش مردم عشرت فزای و جنگ آغال . سوزنی .اگرچه با شما عشرت فزایم نمی سازد درین آب و هوایم . نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
عشرت کده
لغتنامه دهخدا
عشرت کده . [ ع ِ رَ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) عشرتخانه . عشرتگاه . عشرت سرا. محل عیش و عشرت : باغ و عشرتکده ایوان به ملوک ارزانی ما فقیریم و گدا کوی بتان ما را بس . حافظ (از آنندراج ).رشک عشرتکده غمخانه ٔ درویشان است آسمان کاشی کاشانه ٔ درویشان است .ظ...
-
عشرت خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹عشرتگاه› [قدیمی] 'ešratxāne محل عیشوعشرت؛ جای خوشگذرانی.
-
عشرت طلب
دیکشنری فارسی به عربی
راضي
-
عیش و عشرت
فرهنگ گنجواژه
خوشگذرانی، شادکامی.
-
عِشرت و عیش
فرهنگ گنجواژه
بزم، خوشی.
-
جستوجو در متن
-
چوبی
لغتنامه دهخدا
چوبی . (اِخ ) پل چوبی بر خندق قدیم شمال تهران پشت دروازه ٔ شمیران پائین عشرت آباد که اکنون از میان رفته است و محل آن به چوبی شهرت دارد.
-
آباد
لغتنامه دهخدا
آباد. (ص ) (از پهلوی آپاتان ، شاید مرکب از آو + پاته ) عامر. عامره . معمور. معموره . مزروع . آبادان . مسکون . مقابل ویران و ویرانه و بائر و خراب و یباب : ز توران زمین تا بسقلاب و روم ندیدند یک مرز آباد و بوم . فردوسی .یکایک همه نام وکین توختیم همه شه...
-
سنگ سفید
لغتنامه دهخدا
سنگ سفید. [ س َ س ِ ] (اِخ ) مرکز دهستان قصبه بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار. دارای 950 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت . دارای دبستان است . مزارع عشرت آباد و خواجه علی جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بزمگاه
لغتنامه دهخدا
بزمگاه . [ ب َ ] (اِمرکب ) مجلس شراب و جشن و جای عیش و مهمانی باشد. (برهان ). جای که در آن بزم واقع شود. از عالم ِ [یعنی از قبیل ِ] منزلگاه و مجلسگاه . (آنندراج ). مجلس شراب . (انجمن آرای ناصری ). بزمگه . بزم . مجلس شراب . جای مهمانی و باده پیمایی . ...
-
قدم
لغتنامه دهخدا
قدم . [ ق َدَ ] (ع اِمص ) پیشی در کار. || (اِ) آنکه او را مرتبه باشد در خیر و نیکوئی . || پی و اثر. گویند: قدم صدق . رجوع به قدم صدق شود. || دلیر. || پیش پای . || گام . خطوه . ج ، اقدام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادیه آشام ، ثابت ، آبله پرور، آبله...
-
اشک
لغتنامه دهخدا
اشک . [ اَ ] (اِخ ) ششم یا مهرداد اول . پس از مرگ برادر بتخت سلطنت نشست و در مدت 38 سال فرمانروائی به اقدامات بزرگی دست یازید و دولت پارت را که از ولایت ماردها و ری تا هریرود امتداد مییافت مبدل به دولتی کرد که بعدها رقیب و همدوش دولت جهانی روم گردید ...
-
خرم
لغتنامه دهخدا
خرم . [ خ ُرْ رَ ] (ص ) شادمان ، خوشوقت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مسرور. دلخوش . شاد. (ناظم الاطباء). شاداب . سرزنده . مقابل نژند. باطراوت . (یادداشت بخط مؤلف ). بَش ّ : باز تو بی رنج باش و جان تو خرم با نی و با رود با نبیذ فنار...
-
کاخ صاحبقرانیه
لغتنامه دهخدا
کاخ صاحبقرانیه . [ خ ِ ح ِ ق َ نی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) از کاخهای دوره ٔ ناصری . محمدشاه غازی پدر ناصرالدین شاه در قلعه ٔ محمدیه درگذشت . این قلعه که کاخ ییلاقی محمدشاه بشمار میرفت ، کنار جاده ٔ اوین ، بفاصله ٔ دویست قدم در شمال غربی باغ فردوس واقع بود ...
-
آسودن
لغتنامه دهخدا
آسودن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . مستریح شدن . راحت . استراحت یافتن . استجمام . استرواح . اَون : نخفت و نیاسود تا بامداداز اندیشه بر دل نیامدْش یاد. فردوسی .بخواب و به آسایش آمد شتاب وزآن پس برآسود بر جای خواب .فردوسی .زیر کبود چرخ بی آسایش هرگز گمان مبر...