کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عشرت انگیز
لغتنامه دهخدا
عشرت انگیز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عشرت انگیزنده . برانگیزنده ٔ عشرت و کامرانی : زگال ارمنی بر آتش تیزسیاهانی چو زنگی عشرت انگیز. نظامی .پگه تر زآن بتان عشرت انگیزمیان دربست شاپور سحرخیز. نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
عشرت زای
لغتنامه دهخدا
عشرت زای . [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) عشرت زاینده . زاینده و ایجادکننده ٔ عشرت و طرب و کامرانی : حامله ست اقبال مادرزاد اوقابله ش ناهید عشرت زای باد. خاقانی .و رجوع به عشرت شود.
-
عشرت ساز
لغتنامه دهخدا
عشرت ساز. [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) عشرت سازنده . سازنده ٔ عشرت و کامرانی : لعبتان آمدند عشرت سازآسمان بازگشت لعبت ساز. نظامی .چنان کن کز تو دلخوش بازگردم به دیدار تو عشرت ساز گردم . نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
عشرت سرای
لغتنامه دهخدا
عشرت سرای . [ ع ِ رَ س َ ] (اِ مرکب ) عشرت سرا. عشرتخانه . عشرتگاه . محل عشرت و کامرانی : بس شخص بینوا که ورا از علوّ قدرعشرت سرای جنت اعلی مکان شود. سعدی .و رجوع به عشرت شود.
-
عشرت فزا
لغتنامه دهخدا
عشرت فزا. [ ع ِ رَف َ ] (نف مرکب ) عشرت فزای . عشرت فزاینده : همیشه تا صفت بزم و رزم باشد خوش بگوش مردم عشرت فزای و جنگ آغال . سوزنی .اگرچه با شما عشرت فزایم نمی سازد درین آب و هوایم . نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
عشرت کده
لغتنامه دهخدا
عشرت کده . [ ع ِ رَ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) عشرتخانه . عشرتگاه . عشرت سرا. محل عیش و عشرت : باغ و عشرتکده ایوان به ملوک ارزانی ما فقیریم و گدا کوی بتان ما را بس . حافظ (از آنندراج ).رشک عشرتکده غمخانه ٔ درویشان است آسمان کاشی کاشانه ٔ درویشان است .ظ...
-
عشرت خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹عشرتگاه› [قدیمی] 'ešratxāne محل عیشوعشرت؛ جای خوشگذرانی.
-
عشرت طلب
دیکشنری فارسی به عربی
راضي
-
مزرعچه ٔ عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
مزرعچه ٔ عشرت آباد. [ م َ رَ چ َ / چ ِ ی ِ ع ِ رَ ] (اِخ ) مزرعه ای است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین ، در 24هزارگزی غرب نائین و 7هزارگزی راه اردستان به نائین ، در جلگه ٔ معتدل واقع و دارای یکصد تن سکنه است . آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت...
-
عیش و عشرت
فرهنگ گنجواژه
خوشگذرانی، شادکامی.
-
عِشرت و عیش
فرهنگ گنجواژه
بزم، خوشی.
-
واژههای همآوا
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع َ رَ ] (ع عدد، ص ، اِ) ده مرد. (منتهی الارب ) (دهار). عَشَرة. و رجوع به عشرة شود.
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع َش َ رَ ] (ع عدد، ص ، اِ) ده ، و آن اولین از عقود است . (از منتهی الارب ). اسم است عدد ده را، در صورتی که مضاف الیه مذکر بود. (ناظم الاطباء). اولین از عقود است ، و آن عددی است برای مذکر چنانکه عشرة رجال و عشرةأیام ، و هرگاه با عدد ماقبل خو...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) آمیختگی و آمیزش . (منتهی الارب ). اسم است از «معاشرة» بمعنی مخالطت و آمیزش . (از اقرب الموارد). || خوشدلی . (منتهی الارب ). زندگانی نیک کردن . (کشاف اصطلاحات الفنون ). عشرت . رجوع به عشرت شود. || (اصطلاح تصوف ) لذت انس است ...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع ُ ش َ رَ ] (ع اِ)درخت ، یا صمغ درخت عُشَر. (منتهی الارب ). واحد عُشَرکه یک نوع درخت است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عُشَرات . (منتهی الارب ). رجوع به عُشَر شود.