کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عشرت
/'ešrat/
معنی
۱. کامرانی؛ خوشگذرانی.
۲. [قدیمی] دوستی و آمیزش؛ مخالطه؛ صحبت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خوشگذرانی، عیش، کامرانی، ملاهی
۲. خوشی، شادی، طرب، نشاط
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عشرت
لغتنامه دهخدا
عشرت . [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) عِشْرة. مصاحبت کردن . معاشرت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). الفت و مصاحبت . (ناظم الاطباء). خوش زندگانی کردن با هم . (غیاث ). سازگاری . (تاریخ بیهقی ). رجوع به عشرة شود : چرا از یار بدعشرت سگالی ز مدح شاه نیک اختر سگالا. عنصر...
-
عشرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشگذرانی، عیش، کامرانی، ملاهی ۲. خوشی، شادی، طرب، نشاط
-
عشرت
فرهنگ فارسی معین
(عِ رَ) [ ع . عشرة ] (مص ل .) 1 - معاشرت کردن . 2 - خوشگذرانی ، کامرانی .
-
عشرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عشرة] 'ešrat ۱. کامرانی؛ خوشگذرانی.۲. [قدیمی] دوستی و آمیزش؛ مخالطه؛ صحبت.
-
واژههای مشابه
-
عشرت انگیختن
لغتنامه دهخدا
عشرت انگیختن . [ ع ِ رَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عشرت کردن . شادی و کامرانی کردن : خیز تا عشرتی برانگیزیم یک زمان از زمانه بگریزیم . مولوی (از آنندراج ).و رجوع به عشرت شود.
-
عشرت کردن
لغتنامه دهخدا
عشرت کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیش کردن . شادی کردن . کامرانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تا بوستان چنین است از گل سزد که توگر عشرتی کنی همه در بوستان کنی .مسعودسعد.شه آنجا روز و شب عشرت همی کردمی تلخ و غم شیرین همی خورد. نظامی .بپوش چشم ز...
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) (قصر...) از باغهای مشهور اطراف شهر تهران در طرف شمال ، که فعلاً سربازخانه ٔ دولتی است . و رجوع به مرآت البلدان ج 3 ص 196 و سه سال در دربار ایران ترجمه ٔ عباس اقبال ص 190 و 191 شود.
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . سکنه ٔ آن 274 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، حبوب ، بادام ، پسته و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 463 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 255 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات وبنشن و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 364 تن . آب آن از رودخانه ٔ چکان و چشمه . محصول آن غلات ، پنبه ، نخود، کشمش ، بادام ، کرچک و زردآلو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر. سکنه ٔ آن 860 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، میوه های باغ ، انگور،پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان زهرا ازبخش بوئین شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 372 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، چغندرقند، یونجه ، انگور، سردرختی و بادام است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
عشرت آباد
لغتنامه دهخدا
عشرت آباد. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قزل گچیلو از بخش ماه نشان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 140 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).