کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسل لبن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عسل النحل
لغتنامه دهخدا
عسل النحل . [ ع َ س َ لُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) شهد است ، که به هندی مده نامند. (فهرست مخزن الادویة). عسل زنبور عسل . عسل نحل . رجوع به عسل شود : نزدیک عاقلان عسل النحلم وَاندر گلوی جاهل غسلینم .ناصرخسرو.
-
عسل چین
لغتنامه دهخدا
عسل چین . [ ع َ س َ] (نف مرکب ) عسل چیننده . آنکه عسلهای ساخته شده را برمیدارد: خافة؛ جبه ٔ چرمین عسل چینان . (منتهی الارب ).
-
عسل زا
لغتنامه دهخدا
عسل زا.[ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عسل زاینده . ایجادکننده ٔ عسل .
-
عسل زائی
لغتنامه دهخدا
عسل زائی . [ ع َ س َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت عسل زا : نحل را بر خوان شاخ آور ز جودپس در آن فضل عسل زائی فرست .خاقانی .
-
عسل وار
لغتنامه دهخدا
عسل وار. [ ع َ س َ ] (ص مرکب ) مانند عسل . (از فرهنگ فارسی معین ). چون عسل : تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد. (مرزبان نامه ص 5).
-
ربیعةبن عسل
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن عسل . [ رَع َ ت ِ ن ِ ع َ س َ ] (اِخ ) او از قبیله ٔ بنی عمربن یربوع و برادر ضبیعبن عسل بود و به خواستگاری دختر معاویه آمد، و بین معاویه و او بحثی هست . (از البیان و التبیین ج 2 ص 204). و رجوع به عقدالفرید ج 4 ص 293 شود.
-
شان عسل
لغتنامه دهخدا
شان عسل . [ ن ِ ع َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آشیانه ٔ زنبوران که در آن شهد و موم میباشد. (بهار عجم ). و رجوع به شان شود.
-
قصر عسل
لغتنامه دهخدا
قصر عسل . [ ق َ رِ ع ِ ] (اِخ ) قصری است به بصره . (معجم البلدان ).
-
عسل اللبنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'asalollobnā نوعی صمغ خوشبو.
-
کندوی عسل
دیکشنری فارسی به عربی
خلية النحل , منحل
-
زنبور عسل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: dendaɂasal طاری: dundaɂasali طامه ای: zanburasal طرقی: döndaɂasal کشه ای: dondaɂasali نطنزی: dondaɂasali
-
ماه عسل
دیکشنری فارسی به عربی
شهر العسل
-
کار (عسل)
لهجه و گویش بختیاری
kâr (asal) شانه عسل.
-
عسل درخت زیتون
لغتنامه دهخدا
عسل درخت زیتون . [ ع َ س َ ل ِ دِ رَ ت ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل داود. عسل زیتون . رجوع به عسل داود شود.
-
honeymoon tour
گشت ماهعسل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] گشتی که معمولاً بعد از ازدواج برای زوجها برگزار میشود