کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسقلانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) آدم ابن أبی ایاس عسقلانی . از راویان است و اصل او از خراسان بود و مدتی ساکن عسقلان شام شد سپس به عراق و حجاز و شام سفر کرد. وی از شعبةو حمادبن سلمة روایت کرده است و محمدبن اسماعیل بخاری و ابوحاتم رازی از او روایت دارند. ...
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن محمد کنانی عسقلانی ، مکنی به ابوالفضل و ملقب به شهاب الدین و مشهور به ابن حجر. فقیه و محدث و مورخ مصری در قرن نهم هجری . رجوع به ابن حجر و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 1 ص 173، التبر المسبوک ص 230، الضوء ال...
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) حسن بن عبدالصمدبن شخباء. از شاعران قرن پنجم هجری در مصر. رجوع به حسن عسقلانی شود.
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن محمدبن علی عسقلانی مصری کنانی ، مشهور به ابن حجر. فقیه قرن هشتم هجری . رجوع به علی عسقلانی شود.
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) عیسی بن احمدبن عیسی بن وردان عسقلانی بلخی ، مکنی به ابویحیی . محدث بود و از عبداﷲبن وهب و بقیةبن ولید حدیث آموخت و ابوعبدالرحمان نسائی و ابوحاتم رازی از اوروایت کرده اند. نسبت او به عسقلان بلخ است . (از اللباب فی تهذیب ال...
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) محمدبن المتوکل بن أبی السری عسقلانی . از راویان است و از ابن عیینة و معتمربن سلیمان روایت کرده و ابوالعباس محمدبن حسن ابن قتیبه ٔ بلخی از او روایت کرده است . عسقلانی به سال 238 هَ .ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانسا...
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به عسقلان ، که آن شهری است در ساحل شام از فلسطین . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عسقلان شود. || منسوب به عسقلان بلخ که آن ناحیه و محله ای است از بلخ ، و سمعانی گوید من بدانجا رفتم و نزد جماعتی حدیث آمو...
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن نصراﷲ کنانی عسقلانی ، مکنی به ابوالبرکات و ملقب به عزالدین (800-876 هَ .ق .).فقیه و مورخ و آخرین تن از رؤسای حنبلی ها در مصر بود. مدتی سمت قاضی القضاتی را بعهده داشت . تولد و وفات او در قاهره رخ داد. او ...
-
واژههای مشابه
-
قاضی عسقلانی
لغتنامه دهخدا
قاضی عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن حجر، مکنی به ابن حجر و ابوالفضل . رجوع به ابن حجر ابوالفضل شود.
-
قاضی عسقلانی
لغتنامه دهخدا
قاضی عسقلانی . [ ع َ ق َ] (اِخ ) عبدالرحیم بن علی . رجوع به قاضی فاضل شود.
-
ناصرالدین عسقلانی
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین عسقلانی . [ ص ِ رُدْ دی ن ِ ع َ ق َ ] (اِخ ) شافعبن علی الکنانی ، ازمشاهیر ادبای مصر است . وی به سال 649 هَ . ق . متولدشد و در سال 733 درگذشت . مدتی در مصر شغل دبیری داشت و به سال 680 در جنگی که بنزدیکی حمص روی داد تیر خورد و از دو چشم نابی...
-
حسن عسقلانی
لغتنامه دهخدا
حسن عسقلانی . [ ح َ س َ ن ِ ع َ ق َ] (اِخ ) ابن عبدالصمد ابن الشخباء، مکنی به ابوعلی وابن الشخباء. در زندان در مصر به سال 482 هَ . ق . کشته شد. دیوان شعر دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 277).
-
جستوجو در متن
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن عبدالصمد عسقلانی ، ابن ابی الشخباء. رجوع به حسن عسقلانی ... شود.