کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسعس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عسعس
معنی
(عَ سْ عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تیره و تاریک شدن . 2 - (اِ.) گرگ .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) ابن سلامة، مکنی به ابوصعدة. صحابی است . (از منتهی الارب ). و رجوع به ابوصعدة شود.
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بادیه . و گویند کوهی است طویل دریک فرسخی ماورای ضریة ازآن ِ بنی عامر. و آن را کوهی ازآن ِ بنی دُبَیر در بلاد بنی جعفربن کلاب دانسته اند که در پایه ٔ آن آب ناصفة واقع است . (از معجم البلدان ).- دارة عسعس ؛ ازآ...
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (از ع ، ص ) صیغه ٔ ماضی از مصدر عسعسة است به معنی تاریکی درآوردن شب . (از غیاث اللغات ). و در فارسی با توجه به مورد استعمال آن در قرآن کریم ، بعنوان صفتی برای شب بکار رفته است : ایمان به وجود تو جدا گشت ز کفران چون روز درخشنده جدا ...
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . (فهرست مخزن الادویة). گرگ که در جستجوی شکار باشد در شب . (از اقرب الموارد). || خارپشت ، بدان جهت که شبگرد میباشد. (منتهی الارب ). گوئی مفرد عَساعِس است بمعنی خارپشتان . (از اقرب الموارد). ج ، عَسا...
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) بازرگانان آزمندو حریص . || آوندهای کلان . (منتهی الارب ).
-
عسعس
فرهنگ فارسی معین
(عَ سْ عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تیره و تاریک شدن . 2 - (اِ.) گرگ .
-
واژههای مشابه
-
عَسْعَسَ
فرهنگ واژگان قرآن
نيمه تاريک مي شود (عسعسه هم به رو آوردن شب اطلاق ميشود ، و هم به رفتن آن . پس عسعسه و عساس به معناي تاريکي مختصر است ، نظير تاريکي اول مغرب و قبل از آفتاب )
-
حره ٔ عسعس
لغتنامه دهخدا
حره ٔ عسعس . [ ح َرْ رَ ی ِ ع َ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
-
دارة عسعس
لغتنامه دهخدا
دارة عسعس . [ رَ ت ُ ع َ ع َ ] (اِخ ) از آن خاندان جعفر بوده است . عسعس کوهی است دراز و سرخ . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
عساس
لغتنامه دهخدا
عساس . [ ع َس ْ سا ] (ع ص ) وزن فعال است مبالغه را. بسیار طواف کننده در شب . (از اقرب الموارد). || (اِ) گرگ . (منتهی الارب ). ذئب ، چه او در شب میگردد و جستجو میکند. (از اقرب الموارد).
-
عساس
لغتنامه دهخدا
عساس . [ ع ِ ] (ع اِ) اکراه و اجبار: درّت الناقة عساساً؛ آن ماده شتر با اکراه شیر داد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ج ِ عُس ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عس ّ شود.- بنی عساس ؛ نام بطنی است از تازیان . (ناظم الاطباء) (از اقرب ا...
-
عثاث
لغتنامه دهخدا
عثاث . [ ع ِ ] (ع اِ) ترنم در غنا. (اقرب الموارد). || ج ِ عِث ّ. رجوع بدان کلمه شود.
-
عثعث
لغتنامه دهخدا
عثعث . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) کوهی است به مدینه بنام سُلَیع که بر آن خانه های اسلم بن اقصی است .