کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عسس
/'asas/
معنی
پاسبان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسس
لغتنامه دهخدا
عسس . [ ع َ س َ ] (ع اِ) ج ِ عاس ّ. (منتهی الارب ). ج ِ عاس است بمعنی شبگرد و حارس ، آن را اسم جمع برای عاس نیز گفته اند، زیرا جمع مکسر «فاعل » بر وزن فَعَل نیامده است . (از اقرب الموارد). جمع عاس ّ است که به معنی شحنه ٔ شب باشد ودر فارسی بر مفرد اطل...
-
عسس
لغتنامه دهخدا
عسس . [ ع َ س َ ] (ع مص ) عَس ّ است در تمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عَس ّ شود.
-
عسس
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب
-
عسس
فرهنگ فارسی معین
(عَ سَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عاس ؛ شبگردان ، پاسبانان . ؛~ مرا بگیر کردن کنایه از: با رفتارهای عمدی ، خود را لو دادن و گرفتار کردن .
-
عسس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عاسّ] [قدیمی] 'asas پاسبان.
-
واژههای مشابه
-
عسس باشی
لغتنامه دهخدا
عسس باشی . [ ع َ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس عسسان . رئیس شبگردان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عسس شود.
-
واژههای همآوا
-
عصص
لغتنامه دهخدا
عصص . [ ع َ ص َ ] (ع مص ) سخت و شدید شدن . (از اقرب الموارد). عَص ّ. رجوع به عص شود.
-
عصص
لغتنامه دهخدا
عصص . [ ع ُ ص َ / ع ُ ص ُ ] (ع اِ) بن دم و اصل آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عصعص . (منتهی الارب ). رجوع به عصعص شود.
-
أُسِّسَ
فرهنگ واژگان قرآن
بنيان گذاشته شده
-
اثث
لغتنامه دهخدا
اثث . [ اُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ اَثاث . (منتهی الارب ).
-
اسس
لغتنامه دهخدا
اسس . [ اَ س َ] (ع اِ) اساس . بنیاد. بنیان . پی . پایه . ج ، آساس .
-
اسس
لغتنامه دهخدا
اسس . [ اُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ اَساس . بنیادها. بنیان ها. پی ها. پایه ها.
-
اصص
لغتنامه دهخدا
اصص . [ اُ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَصوص . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به اَصوص شود.