کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسالة
لغتنامه دهخدا
عسالة. [ ع َس ْ سا ل َ ] (ع اِ) کبت انگبین . و زنبور عسل . (از منتهی الارب ). نحل . (اقرب الموارد). مُنج . منج انگبین . || شوره ، و جای انگبین . (از منتهی الارب ). خلیة و کندوی زنبور عسل . || چینندگان عسل . (از اقرب الموارد). رجوع به عسال شود.
-
واژههای همآوا
-
عثالط
لغتنامه دهخدا
عثالط. [ ع ُ ل ِ ] (ع ص ) شیر سطبر و دفزک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
اصالت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزادگی، پاکنژادی، ریشهداری، نجابت، نژاده، وارستگی ۲. صحت
-
اصالت
فرهنگ واژههای سره
نژادگی، تبارمندی، نیک نژاد
-
اصالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اصالة] 'e(a)sālat ۱. بااصل بودن؛ اصل داشتن؛ اصیل بودن؛ ریشهدار بودن؛ نیکنژاد بودن.۲. نجابت.
-
اصالت
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) [ ع . اصالة ] (اِمص .) 1 - نژاده بودن ، اصیل بودن . 2 - نجابت داشتن .
-
اسالة
لغتنامه دهخدا
اسالة. [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام آبی است در بادیه . (معجم البلدان ).
-
اسالة
لغتنامه دهخدا
اسالة. [ اَ ل َ ] (ع مص ) کشیده رخسار شدن . اَسیل الخدّ گشتن . کشیده روئی . کشیده روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
اسالة
لغتنامه دهخدا
اسالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) راندن آب و اشک . روان کردن آب و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || دراز کردن ، چنانکه نوک و تیزی پیکان را: اسال غرارالنصل ؛ دراز کرد نوک و تیزی پیکان را. (منتهی الارب ).
-
اصالت
لغتنامه دهخدا
اصالت . [ اَ ل َ ] (ع مص ) نجابت و شرافت . (فرهنگ نظام ). اصیل بودن . (اقرب الموارد). اصلی شدن . (از تاج المصادر) (آنندراج ). نجابت : و کریمتر قریش از روی اصالت نسب . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). || ثبات . (اقرب الموارد).- اصالت رأی ؛ جید و نیکو بود...
-
اصالة
لغتنامه دهخدا
اصالة. [ اَ ل َ ] (ع مص ) اصلی شدن . (زوزنی ). با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن . || بااصل شدن مرد. (ناظم الاطباء). نژاده شدن . اصلی شدن . (زوزنی ). || خلیفه ٔ ثابت رأی گردیدن . (ناظم الاطباء). || محکم رأی شدن . (تاج المصادر...
-
اصالةً
لغتنامه دهخدا
اصالةً. [ اَ ل َ تَن ْ ] (ع ق ) از طرف خود و از جانب خود. مقابل وکالةً. (ناظم الاطباء). از سوی خود. اصلی و بدون نیابت از کسی . (فرهنگ نظام ).
-
اصالت
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) گوهرگی.