کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عز شأنه
لغتنامه دهخدا
عز شأنه . [ ع َزْ زَ ش َءْ ن ُه ْ / ن ُ هَُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) مرکب از فعل عز + شأن (فاعل ) + ه . عزیز است شأن او. ارجمند است مقام وی ، و آن را در نعت خداوند آرند. رجوع به عَزَّ شود : پیوسته در رعایت بندگان حضرت عزت عز شأنه ناقص الغایه س...
-
عز علیک
لغتنامه دهخدا
عز علیک . [ ع َزْ زَ ع َ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر تو باد : نیش بگرفت و گفت عز علیک این چنین دست را که یارد خست .عنصری .
-
عز علیه
لغتنامه دهخدا
عز علیه . [ ع َزْزَ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر او باد، و در شاهد ذیل بطور تمسخر به کار رفته است : منم از قاضیان مشارالیه وآن دگر ... ماست عز علیه .انوری .
-
عز نصره
لغتنامه دهخدا
عز نصره . [ ع َزْ زَ ن َ رُه ْ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + فاعل ، نصر+ ه ) ارجمند است یاری او. و آن را پس از نام شاهان و سلاطین آرند : ﷲ المنة که ... بدولت مخدوم عز نصره نوائب بسلامت میگذارد. (عتبةالکتبة ص 122).تو شدی زنده دار جان ملوک ...
-
عز من قائل
لغتنامه دهخدا
عز من قائل . [ ع َزْ زَ م ِ ءِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + حرف جر من + قائل ) گرامی است گوینده . عزیز و ارجمند است آنکه گفته است ، و آن را پیش از نقل آیتی از قرآن کریم آرند، قوله تعالی عزمن قائل ... (از یادداشت مرحوم دهخدا). در این جمل...
-
عز و جاه
لغتنامه دهخدا
عز و جاه . [ ع ِزْ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ارجمندی و جاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عز و جز
لغتنامه دهخدا
عز و جز. [ ع ِزْ زُ ج ِزز/ ج ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به عز و چز شود.- عزوجز کردن ؛ رجوع به ترکیب «عزوچز کردن » ذیل «عز و چز» شود.
-
عز و جل
لغتنامه دهخدا
عز و جل . [ ع َزْ زَ وَ ج َل ل ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: دو فعل عزّ + جل ّ) هر دو صیغه ٔ ماضی است بمعنی غالب شد و بزرگ شد. و این ماضی برای دوام است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عزیز است وبزرگ و ارجمند. جمله ای است که عقیب نام خدای تعالی آرند :...
-
عز و چز
لغتنامه دهخدا
عز و چز. [ ع ِزْ زُ چ ِزز / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عز و جز. ظاهراً کلمه ٔ اول تلفظ شکسته ٔ عجز است ، بمعنی لابه و زاری . لابه و تضرع و اظهار بیچارگی . (از فرهنگ عوام ). عجز و لابه کردن و از در التماس و درخواست و خواهش و تمنی درآمدن . ظاهراً کلمه...
-
عز و علا
لغتنامه دهخدا
عز و علا. [ ع َزْ زَ وَ ع َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از دو فعل عز + علا) عزیز و گرامی است و بلندمرتبه ، و آن را پس از ذکر نام خداوند آرند: ایزد عز و علا. حضرت عز و علا.
-
عز و لابه
لغتنامه دهخدا
عز و لابه . [ ع ِزْ زُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عجز و لابه . عز و جز. (فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به عز و جز شود.
-
عز و ناز
لغتنامه دهخدا
عز و ناز. [ ع ِزْ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ارجمندی و ناز. عزت و نعمت : عمر تو بادا بیکران ، سود تو بادا بی زیان همواره پای و جاودان ، درعز و ناز و عافیه . منوچهری .بر من ز فرت ارجو آن عز و ناز باشدکز فر میر ماضی ، بوده ست با غضاری . منوچهری .میگف...
-
عِز و جِز
فرهنگ گنجواژه
عجز و لابه.
-
عَزَ و جَل
فرهنگ گنجواژه
خداوند عزوجل
-
عزّ و جَل
فرهنگ گنجواژه
صفت خداوند متعال.