کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عزیز گردانیدن
لغتنامه دهخدا
عزیز گردانیدن . [ ع َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) عزیز کردن . گرامی داشتن . اعزاز. رجوع به عزیز و عزیز کردن و عزیز داشتن شود.
-
عزیز گشتن
لغتنامه دهخدا
عزیز گشتن . [ ع َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) عزیز شدن . ارجمند شدن : گر سوی من آئی عزیز گردی پیوسته بود با تو قیل و قالم .ناصرخسرو.به چل سال باید که گردد عزیز. سعدی .مناعة؛ عزیز گشتن . (منتهی الارب ). رجوع به عزیز و عزیز شدن شود.
-
کلاته عزیز
لغتنامه دهخدا
کلاته عزیز. [ ک َ ت ِ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کانی عزیز
لغتنامه دهخدا
کانی عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . واقع در 10هزارگزی شمال خاوری سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال راه مالرو پیران . ناحیه ای است کوهستانی ، گرمسیر و دارای 60 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. و محصولاتش غلات دیم و ...
-
جان عزیز
لغتنامه دهخدا
جان عزیز. [ ن ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسم بجان عزیز. (بهار عجم ) : مرا تو جان عزیزی ّ و یار محترمی بهرچه حکم کنی بر وجود من حکمی . سعدی .یار عزیزی که بود نامش افیون جان عزیزت که تو و جان عزیزم .جلالای طباطبا (از بهار عجم ).
-
جان عزیز
لغتنامه دهخدا
جان عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. در هشت هزارگزی جنوب ماکو وهفت هزار و پانصدگزی جنوب باختری شوسه ٔ ماکو به قزل داغ واقع شده است . محلی است کوهستانی و دره . آب و هوای آن معتدل و مالاریایی است . 113 تن سکنه...
-
حدیث عزیز
لغتنامه دهخدا
حدیث عزیز. [ ح َ ث ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة). رجوع به حدیث شود.
-
قلعه عزیز
لغتنامه دهخدا
قلعه عزیز. [ ق َ ع َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، واقع در 3هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به اسفراین . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 307 تن است . آب آن از رودخانه و م...
-
چمن عزیز
لغتنامه دهخدا
چمن عزیز. [ چ َ م َ ع َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: دره ای است از کوههای باباپیر تویسرکان که مزرعه ای از مزارع سرکان و ملک خوانین آن جاست این مزرعه چشمه ٔ مختصری دارد و محل یک زوج کشتکار است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 267).
-
چم عزیز
لغتنامه دهخدا
چم عزیز. [ چ َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرغا بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 48 هزارگزی جنوب باختری ایزه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 112 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش گندم و جو. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
عزیز داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
مرغ
-
عزیز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حبب
-
عزیز کرده
لهجه و گویش تهرانی
لوس ،فرد مورد توجه
-
عزیز جون
واژهنامه آزاد
اصطلاحا" به مادربزرگ میگویند و یعنی خیلی عزیز و گرامی
-
چیز عزیز و پربها
دیکشنری فارسی به عربی
تفاح