کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزوم
لغتنامه دهخدا
عزوم . [ ع َ ] (ع ص ) کسی که بر عزم و قصد خود پایداری کند تا به هدف خویش برسد. (از اقرب الموارد). || گنده پیر. (منتهی الارب ). پیره زال . (ناظم الاطباء). عجوز. (اقرب الموارد). || شترماده ٔ مسن که درآن اندکی قوت باشد. (منتهی الارب ). ناقه ٔ سالخورده ک...
-
واژههای همآوا
-
عظوم
لغتنامه دهخدا
عظوم . [ ع ُ ] (اِخ ) (ذات الَ ...) جایگاهی است در شعر حصین بن حمام . (از معجم البلدان ).
-
عضوم
لغتنامه دهخدا
عضوم . [ ع َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ درشت اندام . (منتهی الارب ). ناقه ٔ صلب و سخت . (از اقرب الموارد).
-
ازوم
لغتنامه دهخدا
ازوم . [ اَ ] (ع اِ) دندان نیش . ج ، اُزُم . || (ص ) لازم گیرنده ٔ چیزی . || سخت گیرنده بتمام دهن . آزم .
-
ازوم
لغتنامه دهخدا
ازوم . [ اُ ] (ع مص ) سخت گزیدن بتمام دهن . (منتهی الارب ). || گرفتن بدندان . بریدن بدندان نیش . (منتهی الارب ). بریدن بگاز. || بازایستادن از چیزی . (منتهی الارب ). ترک اکل . (قطر المحیط). || خاموشی . (منتهی الارب ). صمت . (قطر المحیط). || نخوردن طعا...
-
جستوجو در متن
-
گنده پیر
لغتنامه دهخدا
گنده پیر. [ گ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب )زن پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیرزنی که به غایت سالخورده باشد و بدبوی گردد، چه گویند که چون زنان بسیار پیر گردند گنده و بدبوی شوند. (انجمن آرا) (آنندراج ): جَحَم ، رِش ، جِحمَش ، جُحموش ؛ زن گنده پیر کلانسال ...
-
دل نهادن
لغتنامه دهخدا
دل نهادن . [ دِن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دل بستن . دلبستگی یافتن . رغبت پیدا کردن . علاقه پیداکردن . علاقه یافتن : از بس احسانها که می کرد با من ، من نیز دل بنهادم و چند سال به گنجه مقیم شدم . (منتخب قابوسنامه ص 45).من که در هیچ مقامی نزدم خیمه ٔ انس...