کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عزل
/'azl/
معنی
از کار بازداشتن؛ بیکار کردن؛ برکنار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اخراج، انفصال، برکناری، خلع، منفصل ≠ استخدام
برابر فارسی
برکنار
دیکشنری
deposition
-
جستوجوی دقیق
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع َ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است ، و آبی است بین بصره و یمامه ، که در شعر امروءالقیس آمده است . (از معجم البلدان ).
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن و بی انتقاد تا وقت اداء. (منتهی الارب ).آنچه پیشکی در بیت المال وارد شود در صورتی که غیرموزون و غیرمنتقد باشد. (ناظم الاطباء). آنچه وزن نشده وسره از ناسره جدانشده ، قبل از موعد به بیت المال وا...
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع َ ] (ع اِمص ) بیکاری . (غیاث اللغات ). بیغی و بازداشت از کار و شغل و منصب . (از ناظم الاطباء). معزولی . پیاده کردن از عمل . برکناری از کار : ستم نامه ٔ عزل شاهان بودچو درد دل بیگناهان بود. فردوسی .خداوندا مرا معزول کردی سرانجام همه عمال عزل...
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع َ ] (ع مص ) یکسو نمودن و جدا کردن و بیکار ساختن . (از منتهی الارب ). جدا کردن . (دهار). جدا کردن و معزول کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن چیزی را از غیر و یکسو نمودن و اخراج کردن . (از ناظم الاطباء). دور کردن چیزی را ب...
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع َ زَ ] (ع اِمص ) بیکاری . (منتهی الارب ). || بی سازی و بی سلاحی (اسم مصدر است ). (منتهی الارب ). اسم است أعزل را که بمعنی کسی است که سلاح با وی نباشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) مؤخر خر: اقرع عزل حمارک ؛ یعنی بر مؤخر و قسمت عقب الاغ خود ...
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع ُ ] (ع اِمص ) ضعف . (اقرب الموارد). ضعف و سستی . (ناظم الاطباء). || بیکاری . (منتهی الارب ). || بی سازی و بی سلاحی . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع ُ زُ ] (ع ص ) مرد بی سلاح . (منتهی الارب ). آنکه سلاح با او نباشد. (از اقرب الموارد). ج ، اَعزال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.
-
عزل
واژگان مترادف و متضاد
اخراج، انفصال، برکناری، خلع، منفصل ≠ استخدام
-
عزل
فرهنگ واژههای سره
برکنار
-
عزل
فرهنگ فارسی معین
(عَ زْ) [ ع . ] (مص م .) برکنار کردن ، از کار بازداشتن .
-
عزل
دیکشنری عربی به فارسی
انتقال مالکيت , بيگانگي , بيزاري , عايق گذاري , روپوش کشي , عايق کردن
-
عزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'azl از کار بازداشتن؛ بیکار کردن؛ برکنار کردن.
-
واژههای مشابه
-
عزل شدن
لغتنامه دهخدا
عزل شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معزول گشتن . جدا شدن . برکنار شدن از کار. پیاده شدن از عمل . از کار افتادن .