کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزب پیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزب پیشه
لغتنامه دهخدا
عزب پیشه . [ ع َ زَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کسی که همواره عزب می گردد و زن اختیار نمی کند. (ناظم الاطباء) : سپاهی عزب پیشه و تنگ یاب چو دیدند روئی چنان بی نقاب .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
عزب باشی
لغتنامه دهخدا
عزب باشی . [ ع َ زَ ] (اِ مرکب ) رئیس محاسبان و منشیان : وی [ عزب باشی ] ریش سفید عزبان و فراشان دفتر است ، و دفاتر که در خارج انبار است به تحویل او، و اگر دفاتر مفقود گردد بازخواست آن از مشارالیه میشده . و به دستور دفتر از ارقام و احکام بخط او میرسی...
-
عزب خانه
لغتنامه دهخدا
عزب خانه . [ ع َزَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع یا نامشروع مباشرت کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ نهانی که جوانان زن ناکرده دارند عیش های نهانی را. خلوت خانه ٔ پسران مجرد. خانه ٔ بی اغیار عزبی را. (یادداشت...
-
عزب دفتر
لغتنامه دهخدا
عزب دفتر. [ ع َ زَ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) محرر و نویسنده ٔ دفتر، و آنکه در دفتر محاسبات شغل مخصوصی ندارد. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ عزب در اینجا اصلش همان کلمه ٔ عربی است که به ترکی عثمانی رفته و بمعنی تازه کار و شاگرد و شبیه آن بکار برده اند در نظام ، و س...
-
عزب نویس
لغتنامه دهخدا
عزب نویس . [ ع َ زَ ن ِ ] (نف مرکب ) دفترنویس و کسی که نام عزبان را نویسد. و رجوع به عزب شود. || محاسب .
-
عزب خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - خانه - ای که چند مرد مجرد در آن زندگی می کنند. 2 - جایی که مردها با زن ها رابطة نامشروع برقرار می کنند.
-
بیت عزب
لغتنامه دهخدا
بیت عزب . [ ب َ / ب ِ ت ِ ع َ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) (اصطلاح عرفان ) دلی که به مقام جمع رسیده و دردریای نیستی در مقابل هستی ذات حق فرو رفته باشد.
-
عزب خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] 'azabxāne ۱. خانهای که چند مرد مجرد برای خوشگذرانی در آن بهسر میبرند.۲. روسپیخانه.
-
عزب دفتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. معرب] [قدیمی] 'azabdaftar در دورۀ صفویه، کسی که قوانین، اسناد، و مانند آن را در دفتر ثبت میکرده.
-
جستوجو در متن
-
پیشه
لغتنامه دهخدا
پیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) صنعت . (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ) (منتهی الارب ). هنر. صنع. طرقة. صناعت . (منتهی الارب ). حرفه . (دهار). کسب . (برهان ). حرفت : چهارم که خوانند اهنوخوشی همان دست ورزان با سرکشی کجا کارشان همگنان پیشه بودروانشان همیشه پراندیش...
-
تنگتاب
لغتنامه دهخدا
تنگتاب . [ ت َ ] (ص مرکب ) معدوم الطاقة. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ناتوان . (آنندراج ). کم حوصله و بسیار تند و سست و ناتوان . (ناظم الاطباء) : سپاهی عزب پیشه ٔ تنگتاب چو دیدند روی چنان بی نقاب .نظامی (از آنندراج ).
-
خشم تاب
لغتنامه دهخدا
خشم تاب . [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که خشم تاب داده و پیچیده باشد او را. (از آنندراج ) : سیاهی عزب پیشه و خشم تاب چو دیدند روی چنین بی نقاب ز تاب جوانی بجوش آمدنددر آن وادی سخت کوش آمدند. نظامی (از آنندراج ).
-
تنگیاب
لغتنامه دهخدا
تنگیاب . [ ت َن ْگ ْ ] (ن مف مرکب ) آنچه به دشواری بدست آید و عزیزالوجود باشد. (برهان ) (ازناظم الاطباء). هرچه به دشواری تمامتر دست دهد و فراخ نبود. (شرفنامه ٔ منیری ). آنچه به دشواری بدست آید و دیر یافته شود، و آنرا دیریاب نیز گفته اند. (آنندراج ) (...