کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عزایم
/'azāyem/
معنی
= عزیمت
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افسونها، اوراد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزایم
واژگان مترادف و متضاد
افسونها، اوراد
-
عزایم
فرهنگ فارسی معین
(عَ یِ) [ ع . عزائم ] (اِ.) ج . عزیمه . 1 - ارادة ثابت و محکم . 2 - افسون ها و دعاهایی که بر بیماران برای شفا یافتن می خوانند.
-
عزایم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عزائم، جمعِ عزیمَة] [قدیمی] 'azāyem = عزیمت
-
واژههای مشابه
-
عزایم خوان
لغتنامه دهخدا
عزایم خوان . [ ع َ ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) افسونگر. کسی که عزیمه میخواند که لبلاب نیز گویند. (ناظم الاطباء). افسونگر. (آنندراج ) : عزائم خوان اگر خود را بسوزد جای آن داردکه از یک شیشه می تسخیر کردم آن پری رو را.صائب (از آنندراج ).
-
عزایم اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'azāyemollāh آنچه خداوند بر بندگان واجب کرده است.
-
واژههای همآوا
-
عظایم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عظائم، جمعِ عظیمَة] [قدیمی] 'azāyem = عظیمه
-
جستوجو در متن
-
اوراد
واژگان مترادف و متضاد
۱. عزایم ۲. ادعیه، اذکار
-
خط مندل
لغتنامه دهخدا
خط مندل . [ خ َطْ طِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) دایره ای که عزایم خوانان وقت عزایم خواندن برای حفظ بر گرد خود یا دیگری برکشند. (آنندراج ).
-
افسون آوردن
لغتنامه دهخدا
افسون آوردن . [ اَ وَ دَ ] (مص مرکب ) فسون آوردن . افسون خواندن . کلمات عزایم آوردن .
-
تعزیم
لغتنامه دهخدا
تعزیم . [ ت َ ] (ع مص ) خواندن آیات قرآنی در عزایم . (ناظم الاطباء). عزائم خواندن راقی . (از اقرب الموارد).
-
معزم
لغتنامه دهخدا
معزم . [ م ُ ع َزْ زِ ] (ع ص ) افسونگر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عزیمت خوان و افسونگر. (غیاث )(آنندراج ). آن که عزایم نویسد. آن که عزایم داند. عزایم خوان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو هنگام عزایم زی معزم به تک خیزند ثعبان...
-
خواب بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) xābband ۱. کسی را با خواندن افسون یا به قوۀ مانیهتیسم خواب کردن.۲. [قدیمی] بازداشتن کسی از خواب بهوسیلۀ افسون و عزایم.۳. (صفت) [قدیمی] ویژگی کسی که خوابش نمیبرد.