کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزالدین زنجانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزالدین زنجانی
لغتنامه دهخدا
عزالدین زنجانی . [ ع ِزْ زُدْ دی ن ِ زَ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن ابراهیم ، مکنی به ابوالمعالی و ملقب به عزالدین . از ادبا و علمای مشهور صرف و نحو. وی قسمت اخیر عمر خود را در بغداد میگذرانده و تا مقارن فتح آن شهر به دست هلاکو در آنجا میزیسته و گویا در وا...
-
واژههای مشابه
-
عزالدین قسام
لغتنامه دهخدا
عزالدین قسام . [ ع ِزْ زُدْ دی ن ِ ق َس ْ سا ] (اِخ ) محمد عزالدین بن عبدالقادر قسام . از مجاهدان عرب بود. وی به سال 1300 هَ .ق . متولد شد و در سال 1918م . با گروهی از شاگردان خود علیه فرانسویان که سوریه را اشغال کرده بودند قیام کرد. مدتی در حیفا (فل...
-
عزالدین قطبی
لغتنامه دهخدا
عزالدین قطبی . [ ع ِزْ زُدْ دی ن ِ ق ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن دریب . از امیران یمانی است . او را برادرش مهدی (حاکم جازان ) به سرداری یا رهنمایی سپاهیان مصر فرستاد و آنان شهر زبید را گشودند. سپس عزالدین به سال 924 هَ .ق . برادر خود را دستگیر کرد و خود بر...
-
عزالدین کاشانی
لغتنامه دهخدا
عزالدین کاشانی . [ ع ِزْ زُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) وزیر سلطان طغرل سلجوقی بود. آنگاه که سلطان به اتابکان مظنون گشت عزالدین را که سوابق اخلاص با آنان داشت ، همراه پسرش در قلعه ٔ همدان بقتل رساند. (از دستور الوزراء ص 220).
-
ام عزالدین
لغتنامه دهخدا
ام عزالدین . [ اُم ْ م ِ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) دختر شیخ صدرالدین اسعدبن عثمان . از محدثان عامه است که لقب ست الامناءداشته و در سال 700 هَ .ق . درگذشته است . (از ریحانةالادب ج 6 ص 226). و رجوع به خیرات حسان ج 2 ص 51 شود.
-
آی بیک عزالدین
لغتنامه دهخدا
آی بیک عزالدین . [ ب َ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) دومین کس از ممالیک بحری که فرمانروای مصر و شام بوده اند (648 - 655 هَ .ق .).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد جیلی اصفهبدی .وی دو شرح صغیر و کبیر بر العزی فی التصریف عزالدین ابوالفضایل ابراهیم بن عبدالوهاب زنجانی نوشته است .
-
وصاف الحضرة
لغتنامه دهخدا
وصاف الحضرة. [ وَص ْ صا فُل ْ ح َ رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن عزالدین فضل اﷲ شیرازی ، ملقب به شهاب الدین و معروف به وصاف الحضرة. مؤلف کتاب تاریخ تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار است که به تاریخ وصاف شهرت دارد. وی در حدود سال 663 هَ .ق . در شیراز به دنیا آمد و ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خالدی زنجانی (خواجه ) ملقب به صدرالدین و صدر جهان و چاویان . وزیر کیخاتوبن اباقا.صاحب حبیب السیر گوید: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است که خواجه صدرالدین احمد خالدی از قاضی زادگان ولایت زنجان بود و در اوائل حال چندگاه ملازمت طغ...
-
طاش کبری زاده
لغتنامه دهخدا
طاش کبری زاده . [ ک ُ را دَ / دِ ] (اِخ ) از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته .وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، در پایان کتاب مزبور، ترجمه ٔ احوالی ازخود نوشته که ترجمه ٔ آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور ن...