کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزالدوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزالدوله
لغتنامه دهخدا
عزالدوله . [ ع ِزْ زُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) بختیاربن معزالدوله ابوالحسین احمدبن بویه دیلمی . از دیالمه ٔ عراق و اهوازو کرمان (356 - 367 هَ .ق .). وی پس از مرگ پدر بر متصرفات او دست یافت . شخصی قوی و توانا بود و گویند وی گاوی بزرگ را از دو شاخ میگرفت و آن...
-
عزالدوله
لغتنامه دهخدا
عزالدوله . [ ع ِزْ زُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) سعدبن منصور اسرائیلی ، مشهور به ابن کمونه . صاحب شبهه ٔ مشهوره است . رجوع به ابن کمونه شود.
-
عزالدوله
لغتنامه دهخدا
عزالدوله . [ ع ِزْ زُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) عبدالرشیدبن محمود غزنوی ، مکنی به ابومنصور. از پادشاهان غزنوی ، و شخصی بی جرأت بود و زیر نفوذ یکی از درباریان خود بنام طغرل (طغرل کافرنعمت ) قرار داشت . و سرانجام به سال 444 هَ .ق . به دست همین طغرل بقتل رسید....
-
عزالدوله
لغتنامه دهخدا
عزالدوله . [ ع ِزْ زُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمد بکری ، مکنی به ابوزید. حاکم شلطیس و ولبة در اندلس . حکومت این دو ناحیه بسال 403 هَ .ق . پس از مرگ پدرش بوی رسید. به سال 443 هَ .ق . چون المعتضد عباد بر ولبة دست یافت عزالدوله به قرطبه رفت و تا ...
-
واژههای مشابه
-
عزالدولة
لغتنامه دهخدا
عزالدولة. [ ع ِزْ زُدْ دَ ل َ ] (ع اِ مرکب ) ارجمندی دولت . آنچه یا آنکه سبب ارجمندی و عزت دولت است ، و آن از القاب اشخاص بوده است .
-
جستوجو در متن
-
ابن بقیه
لغتنامه دهخدا
ابن بقیه . [ اِ ن ُ ب َ قی ی َ ] (اِخ ) نصیرالدوله ابوطاهر محمدبن بقیه . وفات 367 هَ .ق . وزیر عزالدوله بختیار. بفضل و کرم معروف و در عهد پدر عزالدوله خوانسالار بود و پس از فوت او در سال 362 بوزارت عزالدوله رسید، لیکن چون عزالدوله را بجنگ عضدالدوله ف...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عزالدوله بختیاربن معزالدوله ابوالحسین احمدبن بویه دیلمی . او در شصت وسه سالگی به سال 367 هَ . ق . در جنگ با پسر عم خویش عضدالدوله کشته شد. رجوع به عزالدوله بختیار شود.
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) ابن بقیّه . وزیر عزالدوله بختیاربن معزالدولةبن بویه . رجوع به ابن بقیه ... شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) بختیاربن ابی الحسن ملقب به عزالدوله . رجوع به بختیار... شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) قینون . نام طبیبی مشهور که در خدمت امیر عزالدوله بختیاربویهی میزیست و او سفیر میان بختیار و خلیفه بود.
-
سبکتگین
لغتنامه دهخدا
سبکتگین . [ س َ ب ُ ت َ ] (اِخ ) حاجب عزالدوله بختیار. (تجارب السلف ص 240). و رجوع به حبیب السیر چ جدید ج 2 ص 429 شود.
-
ابواسبکتکین دستاردار
لغتنامه دهخدا
ابواسبکتکین دستاردار. [ اَ ؟ ت َ ن ِ دَ ] (اِخ ) بزمان عزالدوله بختیار بود و او مأمور تسلیم هاون محتوی دویست رطل زر است که پس از خرابی خانه ای مکشوف شد. (از ابن الندیم ).
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن استاد هرمز. از دست صمصام الدوله شش تن از فرزندان عزالدوله بختیاربن معزالدوله را اسیرکرد و نزد صمصام الدوله برد واو دوتن را بکشت و چهارتن دیگر را به زندان کرد و کرتی دیگر صمصام الدوله او را به بغداد به حرب بهاءالدوله فرس...